روز نهم و دهم؛ از سردشت تا آبادان
دوزیست
اشتباهات عظیم
فیلم «دوزیست» تازهترین کار سینمایی برزو نیکنژاد است که بیشتر با سریالهای تلویزیونی بهخصوص دو سری از مجموعه «دردسرهای عظیم» شناخته شده است. این فیلم سرشار از تیپهای بیهویت و مکانهای نامعلوم و روابط نامشخص و حوادث بیربط است با دوربینی که دست از کلوزآپ و اکستریم کلوزآپهای کلافهکننده برنمیدارد و تماشاگر تا لحظات پایانی فیلم گیج و گول و درمانده نمیداند این آدمها کجا هستند، این مکان دربوداغان زهوار دررفته کجاست، چه ربطی به هم دارند و...؟ گویا همچنان نیکنژاد مابین فیلمسازی و سریالسازی سرگردان مانده و البته در فیلم «دوزیست» به خودزنی پرداخته و همه معلومات و هویتهای کاراکترها و فضا و مکان را حذف کرده تا تماشاگرش را سردرگم سازد.
مغز استخوان
بهخاطر یک فیلم؟!
ده سال پیش، نیک کاساواتس بر اساس نوول پرفروش جودیت پیکولت، فیلمی ساخت به نام «نگهدارنده خواهرم» یا «محافظ خواهرم» My Sister’s Keeper که کتابش در ایران تحت عنوان «بهخاطر خواهرم» نیز منتشر شد. ماجرای دختری به نام کیت که دچار سرطان است و پدر و مادرش به توصیه پزشک برای درمان او، صاحب دختر دیگری به نام آنا شده تا از سلولهای او برای درمان آنا استفاده کنند. این همان مایه داستانی است که در فیلم «مغز استخوان» سومین فیلم بلند داستانی حمیدرضا قربانی نیز وجود دارد. منتها جودیت پیکولت و نیک کاساواتس، داستان کیت و خانوادهاش را به سوی ملودرامی لطیف برده که توجه مادر را به حقوق دیگر افراد خانواده از جمله آنا جلب میکند اما فیلم «مغز استخوان» پس از طرح گره داستانی، روایتها و داستانهای متعدد و مختلفی پیدا میکند و فیلم را در باتلاقی
فرو میبرد که هرچه فیلمساز بیشتر دست و پا میزند، بیشتر در آن فرو میرود. باتلاقی که انتهایی برایش متصور نیست.
انبوه حوادث ادامهدار و تصادفی و اضافی و نوع ساختار فیلم که مدام در طول مدت بیش از دو ساعت، این حوادث بیربط را بهطور موازی پیش برده و در برابر مخاطب قرار میدهد، از اواسط ماجرا، همه فضای دراماتیک اثر را بههم ریخته و آن را دچار اغتشاش روایی شدیدی میسازد. تماشاگر در فیلم شاهد چند تلاش همزمان است که برخی اساساً ابتر و بدون ارتباط با داستان است و در آخر هم خود فیلمساز بدون تعارف، همه آنچه را که با زجر دادن مخاطب ریسیده بود، پنبه میکند و فیلمش را در انتهای همان باتلاق ذکر شده نگه میدارد. بگذریم از اینکه همچنان این سؤال اساسی باقی میماند که چرا در سینمای جمهوری اسلامی فیلمی برای عرفیسازی معصیت ساخته میشود؟
درخت گردو
مصیبتی بزرگ در قابی کوچک
انتخاب اشتباه یا کجسلیقگی محمدحسین مهدویان در بهکارگیری کادر کوچک سوپر 8 میلیمتری برای 80 درصد از فیلم «درخت گردو»، همه عناصر دیگر ساختاری فیلم را بههم ریخته است. در این قاب، تنها نمایش عظمت فاجعه بمباران شیمیایی سردشت نیست که قربانی شده، بلکه بازی بازیگران بهخصوص ایفای نقش پیمان معادی در نقش قادر و فیلمبرداری دشوار اثر، چهرهپردازیها و صحنهآرایی فیلم و همچنین صحنههای تأثیرگذار دیگر، پای این انتخاب نامناسب هدر رفتهاند حتی آن صحنه تکاندهنده ابتدای فیلم که گنجشکها مثل باران بر زمین میافتند.
از طرف دیگر نریشنی که از اوایل فیلم تا انتها به گوش میرسد با انشایی دبستانی و لحنی به اصطلاح شاعرانه نه تنها به صحنههای فیلم و درک مخاطب از آنها کمکی نمیکند بلکه تأثیر حسی صحنهها را هم زائل کرده و بعضا مغایر با صحنه مربوطه از فیلم، عمل میکند. مثل بازی برخی بازیگران بهویژه مهران مدیری که با حالت و لحن بیانی و حتی افههای برنامه دورهمی، فضایی شبهکمیک ایجاد کرده و حس تراژیک برخی صحنهها را از بین میبرد.
اگرچه مهدویان در آثار قبلی خود مانند «ایستاده در غبار» یا «ماجرای نیمروز» و یا «رد خون»، خود را به تاریخ مقید و ملتزم دانسته، در فیلم «درخت گردو» فقط بخشی از تاریخ را روایت میکند و بخشهای مهم آن را سانسور کرده و به برجستهسازی غیرواقعی وجوه قومیتی داستان میپردازد. فاجعهای رخ داده ولی عاملان حادثه نامشخص هستند حتی خلبانی که بمب شیمیایی را رها کرده به روایت راوی، از ناچاری و اینکه بایستی برای بازگشت و فرود، مهماتی نداشته باشد، به چنین کاری دست زده و نه مأموریت و وظیفهای که برعهدهاش بود.
این در حالی است که دیگر حتی محافل و رسانههای بینالمللی هم به دست داشتن آلمان و انگلیس و فرانسه و حتی آمریکا در بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه اعتراف کردهاند. فیلمساز، هلند و دادگاه لاهه را نشان میدهد که گویا برای رسیدگی به شکایت مصدومان شیمیایی سردشت و حلبچه تشکیل شده و آنگونه که تصاویر نشان میدهد گویا خیلی هم با این مصدومان ابراز همدردی کردهاند اما نمیگوید که پس از 15 سال این دادگاه همچنان در سکوت مرگباری به سر برده و علیرغم روشن شدن هویت عاملان اصلی و فرعی فجایع بمباران شیمیایی، هنوز حکمی صادر نکرده است!
آبادان یازده 60
تنها فیلم دفاع مقدس جشنواره
فیلم «آبادان یازده 60» روایت ناگفتهای از سالهای دفاع مقدس است ساخته مهرداد خوشبخت درباره حفظ صدای رادیو آبادان در شرایط تهاجم سراسری صدام به خاک ایران و در حالی که شهرهای مرزی ایران، یکایک به اشغال نیروهای بعثی درمیآمدند.
شاید تا این فیلم را نمیدیدیم، به اهمیت وجود صدای یک ایستگاه رادیویی کوچک به نام رادیو نفت ملی آبادان در جریان مقاومت خرمشهر و محاصره آبادان پی نمیبردیم. صدایی که هم به مردم روحیه میداد، هم مقاومت نیروهای رزمنده را تقویت میکرد، هم ارتباط میان آنها را حفظ مینمود و هم آخرین اخبار را به اطلاع مردم میرساند.
فیلمساز به خوبی نشان می دهد که صدای این رادیو چگونه در خدمت دفاع از شهر و دیار و سرزمین قرار می گرفته است. مثلا در جایی از فیلم یکی از فرماندهان رزمندگان پیام و کد رمزی را در اختیار مدیر رادیو (علیرضا کمالی) گذارده و از او می خواهد در صورت علامت فرمانده، با خواندن آن کد رمز، باعث شود تا همه پل های ورودی شهر را منفجر کرده و از ورود ارتش بعث به داخل شهر جلوگیری نمایند. در جای دیگر حجت الاسلام جمی (نماینده امام و امام جمعه آبادان که تا آخرین روزها در کنار رزمندگان باقیمانده در آبادان در برابر دشمن مقاومت می کرد و می رزمید) از مدیر رادیو می خواهد که مردم را برای دفاع به کوی ذوالفقاری فراخواند، در صحنه ای از فیلم با خواندن پیام انحرافی، نیروهای صدامی را از حمله به شهر منصرف کرده و به منطقه دیگری هدایت می کنند و بالاخره در صحنه اوج فیلم، همه کارکنان رادیو برای رفع قطعی و اتصال کابل هایی که برای پخش صدا به مخابرات رفته جلوی گلوله و تانک و خمپاره می روند تا صدای رادیو نفت ملی آبادان به گوش برسد.
فیلم «آبادان یازده 60» که نامش از فرکانس رادیو نفت ملی آبادان گرفته شده، با صحنه های آغاز جنگ و صدای از دوردست انفجار و تیراندازی و ... با ریتم آرامی شروع شده و هرچه پیش می رود با نزدیک تر شدن صداها و انفجارات، ریتم صحنه ها، تندتر و دارای تعلیق بیشتری می شود تا سکانس هایی که به رادیو حمله می شود.
از آنجا که کارگردان فیلم، خود آبادانی است، به خوبی توانسته حال و هوای آن روزهای آبادان و بچه های رزمنده ای که با ساده ترین ابزار می جنگیدند (مثل تفنگ پدری یکی از آنها با بازی نادر سلیمانی) و می خواستند با چند عدد نارنجک در مقابل بعثی ها بایستند را به تصویر بکشد.
گنجاندن صحنه های مستند در فیلم و همچنین بازسازی صحنه های دیگر براساس مستندات و ایفای نقش شخصیت های حقیقی همچون حجت الاسلام جمی و حسام الدین سراج (خواننده معروف آوازهای اصیل ایرانی) که در آن شرایط جنگی و در حالی که آبادان و ایستگاه رادیو در زیر آتش دشمن قرار دارد، به آنجا رفته و آواز زنده اجرا کرد، از این گونه سکانس های فیلم است.