kayhan.ir

کد خبر: ۱۸۰۹۰۰
تاریخ انتشار : ۰۶ بهمن ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۳
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه - شماره ۲۶

چرا مسئولان از ناحیه نزدیکان خود آسیب می‌بینند؟


 
  بی‌رغبتی نسبت به امور زوال‌پذیر
«وَ زَهادَتُهُ فِيما لا يَبقى»؛ زهد و بى‏رغبتى او در آن چيزهايى است که باقى نمي‌ماند. زهد يعنى بى‏رغبتى و اهمّيّت ندادن، نه ‌اينکه هرگز نخواستن؛ نه، [يعنى] انسان اهمّيّت ندهد؛ حالا بالاخره دنبالش می‌رود، [اگر] شد که بسيار خوب، چه بهتر، به دست مى‏آورد، [امّا] اگر نشد اهمّيّت نمی‌دهد. اين معناى زهد است؛ يعنى دل‌بستگى به آن پيدا نمی‌کند. زهد او و بى‏رغبتى او نسبت به چه چيزهايى است؟ در آن چيزهايى است که باقى نمي‌ماند، مثل همانهايى که مثال زديم. اينها باقى نمي‌ماند؛ انسان بايد نسبت به اينها حالت زهد داشته باشد، دل‌بستگى نداشته باشد، خودش را گره نزند به آنها.
درآمیختن بردباری و علم و عمل با علم
«يَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلمِ وَ القَولَ بِالعَمَل»؛‌اشکال کار ما همين يک تکّه است: «اَلقَولَ بِالعَمَل»؛ قول را آميخته کند با عمل. قول ما و حرف ما خيلى خوب است، [منتها] مشکل در عمل است که بتوانيم عمل کنيم.
ضرورت عمل به مواعظ
من به دوستان عزيز توصيه می‌کنم که خيلى جدّى بگيريد اين حرفها را. اينها به اين خاطر به‏صورت موعظه و نصيحت و مانند اينها بيان شده است که مهم‏ترين امور زندگى است؛ مهم‏ترين چيزهاى زندگى اينها است. مثلاً شرب خمر حرام است و گفته‏اند اگر کسى شرب خمر هم بکند، هشتاد تازيانه به او مي‌زنند؛ اين چيزهايى که اميرالمؤمنين اينجا گفته و از آنها برحذر داشته ما را، از شرب خمر خيلى بالاتر است، منتها چرا برايش هشتاد تازيانه درست نمی‌کنند؟ چون مسئله اينها با تازيانه حل نمی‌شود؛ مسئله‏اش با اراده انسان و تأمّل انسان و غُور انسان حل می‌شود و وسيله‏اش فقط نصيحت است؛ ازاين‌جهت. از نصيحت که بگذريم، در عمل، جلوى برخى از ثمرات تلخ اين خصوصيّات زشت را با مجازات و مانند اينها می‌شود گرفت. آن چيزى که حقيقتاً می‌تواند ما را- يعنى بشر را و دنيا را- اصلاح کند، توجّه ما و اهتمام ما و همّت خود ما است، که با نصيحت و با تبيين حاصل می‌شود. واقعاً خودمان خودمان را نصيحت کنيم؛ حالا ما که چند جمله‏اى عرض کرديم به شما، امّا عمده اين است که اوّلاً اين جملات ان‏شاءالله در دل خود بنده گوينده اين حرفها نفوذ بکند و اثرى بگذارد؛ ثانياً شما به گفته من اکتفا نفرماييد؛ خودتان هم اينها را به خودتان بگوييد و سعى کنيد که اينها را عمل کنيد.
فرصت قرار گرفتن در سلک بندگان صالح خدا به برکت انقلاب اسلامی
الان فرصت خيلى خوبى است براى قرار گرفتن در سلک بندگان صالح خدا؛ آن صالحين درجه يک. قبل از انقلاب اين فرصت نبود؛ قبل از انقلاب ما چه‌کار می‌کردیم که در رديف مثلاً فرض کنيد سلمان يا ابى‏ذر بتوانيم قرار بگيريم؟ چه عملى ممکن بود انجام بدهيم؟ مگر اينکه شايد يک مبارزه‏اى می‌کردیم و اين مبارزه هم مثلاً به يک شکنجه‏هايى و بعد هم شهادتى منتهى مي‌شد، وَالّا هيچ کار ديگرى ممکن نبود که آن روز ماها بکنيم- چه علم، چه تدريس، چه کارهاى گوناگون ديگر، چه عبادت شخصى- که ما را در آن حد قرار بدهد. امروز شما می‌توانید؛ امروز شما می‌توانید کارى بکنيد که شما را از سلمان و اباذر هم بالاتر ببرد؛ يعنى امروز اين ميدان باز شده. امروز، هم يک جامعه بزرگ- يک کشور عظيم و بزرگ و مطرح- حدّاقل در يک بخش متّکى به شما است، پس اين يک فرصتى است که شما بتوانيد گره‏اى را از کار يک جامعه بزرگ باز کنيد؛ هم بالاتر از اين، امروز دنيا نگاه می‌کند به عملکرد ما تا از عملکرد ما اسلام را بشناسد. يعنى کار امروز ما آن‏چنان اهمّيّت مضاعفى دارد که می‌تواند حقيقتاً ماها را در سلک بندگان صالح خدا قرار بدهد اگر عمل بکنيم، اگر با نيّت خوب عمل کنيم، اگر خسته نشويم، اگر از کج‏روى‏ها و کج‏تابى‏ها و بددلى‏هاى خودمان خودمان را باز بداريم، اگر در مقابل رودربايستى‏ها و ملاحظات گوناگونى که برايمان پيش مى‏آيد خودمان را نبازيم، اگر در مقابل فشارهايى که پيش مى‏آورند و لغزشگاه‏هايى که در مقابل ما درست می‌کنند خودمان را بتوانيم حفظ کنيم؛ ما اگر امروز اين مراقبتها را بکنيم، مي‌توانيم خودمان را حتّى بالاتر از مؤمنين والاى صدر اسلام قرار بدهيم. امّا اگر ما که حالا اين‏همه ادّعا داريم اسير همان چيزهايى بشويم که همه مردم پست و نه مردم والا، مردمان معمولىِ پستِ کوچک حقير، اسير آنها شده‏اند- اسير پول، اسير شهوت جنسى، اسير بدخواهى‏ها، بددلى‏ها، رودربايستى‏ها؛ اين چيزهايى که آدم‌هاى کوچک و حقير را هميشه در طول تاريخ مبتلا کرده- آن‏وقت، [حال و] روزمان پيش خداى متعال، خيلى بدتر از مردم عادى و معمولى خواهد بود؛ براى خاطر اينکه ما مي‌توانيم آن‏جور نباشيم؛ راه داريم؛ اين مواعظ براى اين است؛ براى اين است که ماها خودمان را نجات بدهيم.
۳ ویژگی برخی از نزدیکان به والی
يک بخش ديگرى از نامه اميرالمؤمنين(عليه‏السّلام) به مالک‌اشتر را من انتخاب کردم. در سالهاى گذشته يا سال گذشته هم به نظرم يک قسمتى از همين نامه و به‏اصطلاح فرمان را- فرمان اميرالمؤمنين به مالک‌اشتر- انتخاب کردم، چند سطرى است، اين را بخوانيم و ترجمه کنيم براى دوستان.
می‌فرماید که: «ثُمَّ اِنَّ لِلوالِى خَاصَّةً وَ بِطانَة»؛ متصدّيان حکومت خواهى‏نخواهى نزديکانى و خويشاوندانى دارند- «خَاصَّة» يعنى خواص- خواصّى دارند. طبعاً دوروبَرى‏ها و رفقا [هستند]. «بِطَانَة» يعنى آن کسانى که انسان در‌اندرون زندگى خودش به آنها جا می‌دهد: دوستان نزديک، خويشاوندان، خانواده و مانند اينها. بالاخره انسان خواهى‏نخواهى فرزندى دارد، برادرى دارد، دوستى دارد، دامادى دارد؛ اينها هستند دوروبر هر متصدّى حکومتى و ناگزير از اينها دارد؛ خالى از اينها نيست.
1) خودخواهی و ویژه‌خواهی
می‌فرماید حضرت که «فِيهِم اِستِئثَار»؛ براى اين مجموعه‏اى که معمولاً دوروبر متصدّى يک شغل و يک مقامى قرار می‌گیرند، سه خصوصيّت را حضرت ذکر می‌کنند: يکى استئثار؛ يعنى همه ‏چيز را براى خود خواستن. استئثار نقطه مقابل ايثار است. ايثار يعنى چيزى را از خود جدا کردن و به ديگرى سپردن؛ استئثار يعنى از ديگرى جدا کردن و به خود متّصل کردن. «فِيهِم اِستِئثَار»؛ طبيعتاً در اينها حالت استئثار هست؛ دوست مي‌دارند که هرچه هرجا هست، به نفع خودشان بردارند.
2) گردنکشی و تطاول
«وَ تَطَاوُل». گردنکشى و گردن‏فرازى در اينها هست: «من پسر فلانى‏ام، من برادر فلانى‏ام، من دختر فلانى‏ام، من داماد يا عروس فلانى‏ام؛» بالاخره از اين چيزها هست ديگر. تطاول يعنى گردنکشى؛ البتّه به معنى دست‏درازى هم مى‏آيد؛ تطاول عمدتاً به معناى دراز کردن است؛ حالا گردن را برافراشتن و بلند کردن يا دست را دراز کردن. در عربى بيشتر به آن معناى اوّل به کار می‌رود، در تعبيرات فارسىِ ما «دست تطاول گشودن» يعنى همان چپاولگرى و دست‏درازى به اين‏وآن؛ به هرکدام از اين دو معنا بگيريم، درست است. على‏الظّاهر معناى اوّل مورد‌نظر است؛ گردن‏فرازى و گردنکشى.
3) بی‌انصافی دربرخورد با مردم
«وَ قِلَّةُ اِنصَافٍ فِى مُعامَلَة»؛ يک خصوصيّت ديگرى که در اينها قاعدتاً، به‏طور معمول وجود دارد، اين است که اينها در معامله با مردم بى‏انصافى می‌کنند. حضرت مي‌فرمايند: «قِلَّةُ اِنصافٍ»، کم‏انصافى؛ در تعبيرات فارسى ما همين کم‏انصافى تعبير می‌شود به بى‏انصافى؛ می‌گویند فلان‏کس بى‏انصاف است، يعنى انصافش کم است در اين برخورد.
اين سه خصوصيّت به‏طور قهرى در اينها هست. البتّه در اين عبارت، اين نيست که هرکس دوروبر شما است، اين‏جورى است؛ به اين توجّه بکنيد. يعنى از اين استفاده نشود که ما بگوييم پس هرکس دوروبر يک متصدّى حکومتى مى‏آيد، اين خصوصيّت را بايد داشته باشد؛ نه، عبارت- طبق آن به‏اصطلاح شکل و قواره ترکيب نحوى‏اش- می‌گوید که در بين اينها کسانى هستند که اين خصوصيّات را دارند، يعنى لزوماً همه کسانى که دوروبر يک متصدّى حکومت هستند، ازاين‏قبيل نيستند؛ طبيعى هم هست که بالاخره آدم‌هاى خوب، آدم‌هاى عاقل دوروبر هرکسى ممکن است وجود داشته باشند امّا ما در امان نيستيم از اينکه کسانى با اين خصوصيّات هم دوروبر ما قرار بگيرند و باشند.