kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۹۸۹۲
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۸ - ۲۰:۵۲
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه

کارآیی عهدنامه مالک اشتر برای دوران معاصر - شماره 21



یکی از توصیه‌های مهم امیرالمومنین علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر، توصیه ایشان برای عبرت گرفتن هر مسئولی از مسئولان پیش از خود است. نحوه قضاوت شخصی نسبت به عملکرد مسئولان قبلی، دقیقا همان نگاهی است که دیگران به ما حین انجام مسئولیت خواهند داشت.
من طبق رسم هرساله‏مان در اين جلسه دوستانه ماه رمضان با دوستان هيئت دولت که چند جمله‏اى از نهج‎البلاغه را می‌خوانیم و معنا می‌کنیم تا اين جلسه ما معنويّتى بگيرد، امسال هم يک بخشى از همين کتاب عزيز و باارزش را انتخاب کردم؛ و آن اوّلِ همين نامه معروفى است که حضرت همراه مالک‌اشتر کردند که در واقع فرمان حکومت مالک‌اشتر بر مصر بود. متأسّفانه مالک‌اشتر به اين حکومت نرسيد؛ در بين راه ايشان به شهادت رسيدند؛ وليکن اين سند تاريخى در ميان انسانها ماند؛ و با اسناد محکم، و از‌لحاظ طريق روايتى، نسبت اين نامه به اميرالمؤمنين(علیه‌ الصّلاهًْ‌والسّلام) محرز و ثابت است، و همه نقل کرده‏اند. و آنچه در اين نامه به عنوان توصيه اميرالمؤمنين به مالک‌اشتر آمده، چيزهايى است که امروز هم نو است؛ با‌اينکه سازمان‌هاى حکومتى در آن ‏وقت با سازمان حکومتى امروز خيلى تفاوت داشته- مثلاً آن‏ وقت عمّال و کتّاب و اين چيزها بوده؛ درحالى‏که امروز، سازمان‌هاى دولتى، پيچيده و تشکيلات خيلى وسيع است- لکن حضرت چون به کارهاى تشکيلاتى نپرداختند، يعنى نوع توصيه‏ها و دستورهاى حضرت، از نوع کارهاى سازمانى نيست، از نوع کارهاى محتوايى و جهتى است، در همه زمان‌ها يکسان است و فرق نمی‌کند آن کسى که حالا در رأس اين حکومت است يک استاندار باشد، يا فرض بفرماييد رئيس‌جمهور مصر باشد، يا يک سِمَت حکومتى ديگرى در تشکيلات مصر يا غير مصر داشته باشد؛ هيچ تفاوتى نمی‌کند. يعنى امروز اين نامه و فرمان حضرت براى همه دنياى اسلام و کسانى که معتقد به مبانى اسلامى و ارزش‌هاى اسلامى هستند معتبر است و قابل استفاده و عمل کردن است و فوايدى دارد.
تقوا؛ اساس همه کارها و مدیریّت‌ها
در اوّل نامه امر به تقوا است: «اَمَرَهُ بِتَقوَى‌اللّه»‏؛ همين[طور] که الان آقاى خاتمى هم‌اشاره کردند، مايه کار من و شما تقوا است؛ يعنى همه کارهايى که مي‌خواهيم بکنيم و برعهده ما است که کارهاى سنگينى است و خيلى دشوار است، بدون تقوا امکان‏پذير نيست. هرجا تقوا داشته باشيم، اين کارها را مي‌توانيم انجام بدهيم، هرجايى که تقوا نداشته باشيم، نمي‌توانيم؛ البتّه تقوا شرط لازم است، و بديهى است که براى بسيارى از کارهاى دنيايى و مديريّتها شرط کافى نيست. لکن هرجا که تقوا نباشد، تأثير منفى‏اش آشکار خواهد شد؛ هرجا تقوا باشد، آثار مثبت تقوا ديده خواهد شد؛ اين اوّل نامه است.
مصادیق تقوا
1) ترجیح دادن بندگی خدا بر همه چیز
حالا در واقع حضرت تقوا را هم ترجمه می‌کنند، [هم] خودشان تشقيق می‌کنند نمونه‏هاى تقوا را: «وَ ايثارِ طاعَتِه»؛ ترجيح دادن اطاعت خدا بر اطاعت مردم که خود اين يک بيت بلند تقوا است که انسان هميشه اطاعت خدا را بر اطاعت بندگان خدا و ملاحظات گوناگون شخصى و فردى و فاميلى و اجتماعى و سياسى ترجيح بدهد.
2) عمل به احکام الهی
«وَ اتِّباعِ ما اَمَر بِهِ فى کتابِه»؛ بايد به تمام فرايضى که در کتاب و در قرآن و سنّت هست عمل کنى؛ يعنى اين‏جور نباشد که به‌خاطر مصلحت‏انديشى، يک واجبى از واجبات الهى را يا محرّمى از محرّمات الهى را ناديده بگيرى؛ نه، يعنى هيچ مصلحت‏انديشى‏اى بر واجبات ترجيح ندارد. البتّه احکام ثانويّه دينى را ما داريم که جاى خودش را دارد و مشخّص است؛ لکن اصل و اساس بايستى بر تحقّق بخشيدن به احکام و فرایض الهى باشد. حالا آن چيزى که خداى متعال در کتاب خودش امر کرده «مِن فَرائِضِه وَ سُنَنِهِ الَّتى لا يَسعَدُ اَحَدٌ اِلاّ بِاتِّباعِها»، يعنى هيچ‏کس سعادت خودش را و سعادت جامعه را نمی‌تواند فراهم بکند، مگر با تبعيّت از اين احکام الهى. «وَ لا يَشقى اِلاّ مَعَ جُحودِها وَ اِضاعَتِها»؛ اين يکى از به‏اصطلاح بيت‌هاى برجسته قصيده تقوا است؛ اگر تقواى الهى را اين‏جور تشبيه کنى به يک قصيده، يک بيت برجسته‏اش همين ترجيح دادن اطاعت خدا است بر اطاعت ديگران.
3) تلاش کردن برای تحقّق اهداف الهی
«وَ اَن يَنصُرَ الله سُبحانَه»؛ توصيه بعدى اين است که بايد خدا را نصرت کنى؛ يعنى هرجايى که احساس کردى که جبهه الهى و اهداف الهى محتاج يک کمک رساندن تو است و بايد دستى برسانى تا مثلاً اين گردونه حرکتى پيدا بکند، حتماً اين کار را بکن؛ يعنى بى‏تفاوت نماندن در مقابل آنجايى که نصرت دين خدا به ما احتياج دارد. «اَن يَنصُرَ الله سُبحانَهُ بِقَلبِه وَ يَدِهِ وَ لِسانِه»؛ اوّل هم قلب است، اوّل بايستى دل خودت را همراه کنى. همان‏طور که من در اين نماز جمعه [اخير] گفتم، مرحله قبل از عمل در امر به معروف، مرحله قلب انسان است؛ اگر انسان بخواهد صادقانه امر کند به معروف، بايد خودش به آن معروف دل‌بسته باشد، وَالّا صادقانه نخواهد بود. اينجا هم همين[طور] است؛ اگر نصرت خدا فقط به زبان باشد کافى نيست، در صورتى که قلب همراه نباشد؛ دل که همراه نبود، عمل رياکارانه، بى‏محتوا، پوچ، ظاهرسازى، بى‏برکت از آب درمى‏آيد و تأثيرى هم در بيرون نمی‌کند؛ بايد از قلب شروع بشود و بعد دست و بعد زبان. «فَاِنَّهُ جَلَّ اِسمُهُ قَد تَکفَّلَ بِنَصرِ مَن نَصَرَهُ وَ اِعزازَ مَن اَعَزَّه»؛ خداى متعال متکفّل شده، بر‌عهده گرفته که هر‌کسى او را يارى کرد، يارى‏اش کند. شما هم جز اين چيزى برايتان مهم نيست که يارى بشويد، کدام يارى‏کننده‏اى بهتر از خدا! و اگر خدا شما را يارى کند، از مشکلات عبور می‌کنید و تنگناها را می‌توانید بشکافيد و با موانع مواجه نخواهيد شد و بر موانع غلبه پيدا خواهيد کرد. راه يارى کردن خدا هم همين است که خدا را يارى کنيد، نصرتِ خدا بکنيد تا خدا هم نصرت کند؛ «بِنَصرِ مَن نَصَرَهُ وَ اِعزازِ مَن اَعَزَّه».
4) مهار شهوات و میل‌های نفسانی
بعد بلافاصله دنبال اين دو دستور که عمل به پيروى از امر و نهى الهى، و نصرت الهى [است] می‌فرماید: «وَ اَمَرَهُ اَن يَکسِرَ نَفسَهُ مِنَ الشَّهَوات»؛ در مقابل شهوتها و در شهوت‌رانى، آن غرور شهوت و ميل به شهوت، سرکشى شهوت را در خودش بشکند و از بين ببرد؛ يعنى شهوات خودش را کنترل کند. کسى که مسئول يک عدّه‏اى از مردم است، نمی‌تواند اسير شهوت و غضب خودش باشد؛ بايستى آن ميل‌ها و هوس‌ها و کشش‏هاى طبيعى يک انسان که انسان‌هاى معمولى را مثل کشتى طوفان‏زده‏اى به اين‏وَر و آن‏وَر مي‌کشاند، انسانى را که مسئوليّت دارد نتواند به اين آسانى تکان بدهد؛ لذا بايستى سرکشى شهوت را در خودش بشکند. «وَ يَزَعَها عِندَ الجَمحات»، نفْس خود را در مقابل آن جموح يعنى آن سرکشى‏ها و طغيانها حفظ کند و نگه دارد؛ «فَاِنَّ النَّفسَ اَمّارَةٌ بِالسّوءِ اِلّا ما
 رَحِمَ اللّه»‏. خب، اين مقدّمه نامه و اوّل نامه.
عبرت گرفتن از مسئولان
 پیش از خود
بعد حضرت می‌فرماید که من تو را فرستاده‏ام به يک منطقه‏اى که قبل از تو حکّامى داشته- خب، مالک‌اشتر اوّلين کسى نيست که می‌خواهد برود بر مصر حکومت کند؛ قبل‌ها هم چه در دوره اسلامى، چه در دوره فتوحات اسلامى بعد از آنکه مصر فتح شده، چه در دوره قبل از آن، مصر پادشاهانى داشته، فراعنه‏اى داشته، سرکردگانى داشته- نگاه کن ببين که قضاوت‌ها و نگرش تو و ديگران نسبت به آن گذشتگان چگونه است؛ بدان که عين همان نگاه به تو هم هست. يعنى مثلاً فرض کنيد ما مى‏نشينيم اعمال و رفتارهاى برجستگان و کسانى را که قبل از ما بودند، يا آن زمانى که ما در وادى مديريّت و مسئوليّت نبوديم و آنها در وادى مديريّت و مسئوليّت بودند زير ذرّه‏بين مي‌گذاريم و هر حرکتى، هر حرفى، هر کارى از کارهاى آنها را مورد انتقاد و ايراد خودمان قرار مي‌دهيم- مي‌گوييم حقّش بود اين کار را نمي‌کرد، حقّش بود اين حرف را نمي‌زد، حقّش بود اين کار را مي‌کرد- و نسبت به آنها قضاوتى داريم؛ بايد بدانيم الان ما هم در همان‏جا قرار گرفته‏ايم که نگاه‏ها و نظرها به ما دوخته است و روى کارهاى ما قضاوت می‌شود، [کارهاى ما] ديده می‌شود، مطالعه می‌شود و نسبت به آنها اظهارنظر می‌شود. يعنى چه؟ يعنى بايد مراقب باشيد؛ هر حرفى که از شما می‌خواهد صادر بشود و هر عملى که از شما می‌خواهد صادر بشود، بايد بدانيد که شما زير نگاه عمومى و زير نظر مردم هستيد؛ آن‏هم نظرى که بايد با تو قلباً موافقت داشته باشد؛ يعنى آن کسى که دارد تو را نگاه می‌کند، صرفاً بيگانه‏ها و دوردست‏ها نيستند؛ همان انسانهايى که تو بر آنها دارى مديريّت مي‌کنى، بايد دل آنها را، عواطف آنها را، طرف‏دارى آنها را با خودت داشته باشى؛ اينها دارند تو را نگاه می‌کنند، پس بايستى کاملاً مراقب رفتار و اعمال خودت باشى.