kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۲۲۵۶
تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱۳۹۸ - ۲۰:۴۵

تیم فوتبال امید قربانی جدید سوء مدیریت در ورزش (نکته ورزشی)

اتفاقات عجیب هفته گذشته پیرامون تیم فوتبال امید کشورمان، بار دیگر موضوع مهم و البته آشنای جدی گرفته نشدن فلسفه و هدف نهایی فوتبال و کارکردهای مثبت آن و همچنین ندیدن و ندانستن اصول روشن و لازم برای رسیدن به موفقیت را در این حوزه از سوی صاحب‌منصبان نمایان ساخت.

 
سرویس ورزشی-

اینکه یک فدراسیون با مدیران پر تعداد و البته مدعی‌اش، در فاصله حدودا سه ماه تا آغاز مسابقات مقدماتی المپیک، به جای ارائه طرح و برنامه به جهت بهترآماده شدن تیم امید، درگیر مسئله جابجایی روی نیمکت مربیگری می‌شود و همه اتفاقات تحت‌الشعاع چنین رفت و آمدی قرار می‌گیرد، خود به تنهایی گویای عمق نابسامانی‌ها و سو مدیریت‌ها در ورزش ایران و بخصوص فوتبال است.
تیمی که چندین دهه در مسیر رسیدن به المپیک ناکام بوده و در تحقق خواسته فوتبال دوستان مبنی بر المپیکی شدن وامانده است‌، امروز نیز در مخمصه‌ای عجیب گرفتار شده و اغلب کارشناسان شانس صعود آن و شکسته شدن طلسم طولانی نرفتن فوتبال ایران به المپیک را‌اندک می‌دانند.
البته ذکر این موضوع در اینجا لازم است که فوتبال ایران بارها و بارها غیر قابل پیش‌بینی بودنش را ثابت کرده و همین بحث در کنار شناختی که جامعه فوتبالی از پتانسیل و توانمندی بازیکنان ایرانی دارد، سبب می‌شود تا به اتفاقات خاص دلخوش و امیدوار باشیم و برای امیدهای فوتبال کشورمان آرزوی موفقیت‌نماییم اما در کنار این امیدواری و آرزومندی، حقیقت تلخ ورزش می‌گوید که حتی اگر تیم امید ایران جواز صعود به توکیوی ۲۰۲۰ را به چنگ آورد، این پیروزی به معنای دارا بودن ساختار درست نیست و چه بسا نتیجه وارونه‌ای را نیز به همراه بیاورد.
طی روزهای گذشته و پس از کناره‌گیری فرهاد مجیدی سرمربی تیم امید از سمت خود و انتخاب حمید استیلی به عنوان جانشین وی، صحبت‌های فراوانی از سوی اهالی فوتبال پیرامون چرایی و اثرات این جابجایی مطرح شد.
برخی بر این نظر و عقیده بودند که انتخاب فرهاد مجیدی به دلیل کم تجربگی وی در عرصه مربیگری، از ابتدا تصمیمی اشتباه بوده و حالا که این مربی کنار رفته است، بیش از پیش می‌توان به موفقیت امیدها و صعودشان به المپیک امیدوار بود.
شماری نیز صحبت از وجود جریانی خزنده در بدنه فدراسیون فوتبال تحت لوای کمیته فنی می‌کنند که نیت شان از انتخاب فرهاد مجیدی به عنوان سرمربی، قرار‌دادن یک فرد حرف گوش کن و مطیع روی نیمکت تیم امید بود تا وی را مجبور به پیشبرد طرح و برنامه‌های خود نمایند و در نهایت وقتی سرمربی منتخب از خواسته‌های آنان تمکین نکرد آتش اختلافات شعله‌ور شده و کار به جدایی سرمربی جوان کشیده شد.
صحبت‌های حمید استیلی و فرهاد مجیدی درباره این اتفاقات نیز نشان از وجود بی‌نظمی در محدوده تیم امید داشت و البته موید این مسئله بود که؛ برخی افراد پیرامون تیم امید و نزدیک به این دو چهره ورزشی نیز در بیش‌تر شدن بی‌نظمی‌ها و بالاتررفتن شعله اختلافات نقش‌آفرینی کرده‌اند و چه بسا منافع شان در همین تفرقه‌اندازی و قطع همکاری بوده است. اینکه انتخاب فرهاد مجیدی به عنوان سرمربی تیم امید از ابتدا درست بوده یا تصمیمی احساسی و...؟این بحث که؛ جدایی فرهاد مجیدی و حضور حمید استیلی اتفاقی مثبت است یا خیر؟
این موضوع که؛ در جنگ و جدل اخیر حق با کدام طرف ماجرا است؟ این پرسش که؛ چه کسانی از اختلافات اخیر دو چهره فوتبالی یعنی استیلی و مجیدی سود برده‌اند؟ و سؤالات بسیار دیگری که این روزها مطرح می‌شود را می‌توان به یک جمله کلی و مهم و البته آشنا پیوند زد و به آنها پاسخ داد.
ریشه تمام مشکلات، عقب افتادگی‌ها، جنجال‌ها و ناکامی‌های این فوتبال در تمام ابعاد، فقدان مدیریت اصولی است. این سوء مدیریت هر بار در یک بخش از فوتبال ایران خود‌نمایی می‌کند؛ یک بار در بحث باشگاه‌های پر طرفدار، یک بار در موضوع تیم ملی بزرگسالان-نمونه اش داستان پر دامنه دوران سرمربیگری کارلوس کروش- و امروز نیز در ماجرای تیم امید.
محصول این نوع مدیریت برنامه‌گریز و صرفا نتیجه‌گرا که نه فوتبال که کل ورزش کشور را تحت سیطره خود دارد، می‌شود همین دعواهای فرسایشی و فرصت‌سوزی‌ها و مربی سوزی‌ها.
نتیجه نگاه سطح پایین و عاری از دور‌اندیشی این نوع مدیریت، می‌شود همین حکایت استیلی-مجیدی و یا قبل‌تر از آن ماجرای کارلوس کروش و...
تفکری که بر مدیریت ورزش ایران سایه افکنده، به مدیر دیکته می‌کند که نتیجه گرفتن همان هدف غایی است و هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند. این هدف برای مدیران فوتبال ما همان جام جهانی است. به تعریف ساده تر: « تیم ملی را به جام جهانی ببر و ماموریتت‌ را تمام شده بدان!» و البته برای مدیران ارشد ورزش نیز این نتیجه گرا بودن در کسب سکو و مدال در عرصه‌های مختلف خلاصه می‌گردد. غافل از اینکه ایجاد ساختار درست در ورزش اتوماتیک وار به کسب مدال و سکو و صعود به جام جهانی می‌انجامد و این را نه ما که تجربه کشورهای موفق در زمینه ورزش گواهی می‌دهد.
همین چند روز قبل بود که رئیس‌یکی از فدراسیون‌ها در مواجهه با انتقادات پس از ناکامی تیم ملی رشته خود گفته بود: «اگر فلان ورزشکار در مسابقات جهانی موفق‌تر عمل کرده بود، تیم ما به جای رتبه چهارم به مقام دوم می‌رسید و روی سکو می‌رفتیم.»غافل از اینکه اگر به جای دل بستن به یک ستاره به دنبال ایجاد پشتوانه رفته بود حتی در صورت افت یک نفر- همان یک ستاره- نفرات دیگری جور او را می‌کشیدند،موفقیت به دست می‌آمد.این مثال ساده نیز گویای همان تفکر نتیجه‌گرا و ساختار‌گریز است.حال در این بستر و ساختار معیوب کنونی چه بلایی بر سر فرهنگ این ورزش، استعدادها و مربیان جوان و در یک کلام سرمایه‌های آن بیاید اهمیتی ندارد.
اینجا آنچه اهمیت پیدا می‌کند، موفقیت جرقه‌ای و گذرا به جهت حفظ میز و صندلی مدیران و آنچه خریدار ندارد اصلاح ساختار فنی و فرهنگی ورزش است.بدیهی است که این نوع نگاه و سبک مدیریت باری به هر جهت محصولش می‌شود چندین دهه حسرت حضور فوتبال ایران در المپیک.عجیب‌تر آنکه هیچ‌گاه نخواسته‌ایم از گذشته و اشتباهات رخ داده درس بگیریم و اراده محکمی هم برای پاره کردن این زنجیره دیده نمی‌شود و بی‌شک سرنوشت محتوم چنین ورزشی- در تمام ابعاد- عقب‌گرد و ناکامی و حسرت است.مخلص کلام همان جمله قدیمی و تکراری و البته کلیدی این نشریه است که؛ در کشور ما ورزش از سوی مدیران جدی گرفته نمی‌شود.