kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۷۴۷۲
تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۴۶
سیری در تاریخ جنایات سازمان منافقین-۵

ردپای موساد و سیا در بیت آقای قائم‌مقام!




ارتباط جواد قديري با بيت آقاي منتظري را مي توان در اعترافات سيدمهدي هاشمي دنبال کرد. وي در قسمتي از اعترافات خود به سرمايه‌گذاري خودش و سيدهادي هاشمي بر روي کانال ديگري(منافقين) از طريق جواد قديري تأکيد مي کند:
 «زماني که با آقاي شريعتي (شيخ الشريعه) و عطريانفر ما رفيق بوديم و نزديک بوديم، با توجه به اين که خوب، عطريانفر رابطه مستمر با جواد قديري داشت و آقاي شريعتي هم مي دانست و بعدها که به ما منتقل کرد ما هم در مقابل او موضعي نگرفتيم و ما تقريباً تأييد ضمني مي کرديم اين رابطه را… که ما يک سلسله ارتباطي ولو ضعيف هم باشد؛ اين ارتباطات را حفظ کنيم به عنوان يک «کانال يدکي» با آن نيروهاي خارج از کشور و اينها که به تصوّر ما از طريق آقاي شريعتي و خود عطريانفر که با آن جواد قديري ارتباط داشتند، اين محفوظ ماند... مي توانم بگويم يکي از اهداف و رسالت هايي که آقا هادي تعقيب مي کرد، در مورد بيت(آقاي منتظري) بود و خود ما هم با ايشان در ارتباط بوديم. قرار بود چراغ سبزي در مورد تحولات آينده و براي يک سلسله  مسائل و کارشکني ها  و براي کاهش حساسيت هايي که بر ضد ما و اين جريان داشتند، به منافقين داده شود. البته فقط آقا هادي نبود. آقاي شريعتي(شيخ محمد حسين) و آقاي عطريانفر(محمد) و برادرزنش جواد قديري هم بودند. روي هم رفته با جواد قديري و از يک زماني به بعد هم با طلبه توابي که رابطه با آقا هادي گرفته بود(ارمي)، کانال ارتباطي با منافقين محسوب مي شد.»
البته اسناد و مستندات همکاري بيشتر جواد قديري و ديگر منافقين با بيت آقاي منتظري و باند سيدمهدي هاشمي، به صورت عمومي به پژوهشگران عرضه نشده است. قطعاً ارائه اين اسناد، روشن کننده بسياري از حقايق خواهد بود. به عنوان نمونه ديگر، بحث نفوذ طلبه تائب(ارمي) که مرحوم سيداحمد خميني در رنجنامه با توجه به اعترافات سيد مهدي هاشمي از وي به عنوان پل منافقين نام مي برد، جاي بررسي دارد:
«...مهدي هاشمي گفته است در ابتدا منافق معروف و بعد با طلبه تائب آقاي ارمي با منافقين ارتباط برقرار کرديم چرا که آقا هادي، منافقين را بر اين رژيم ترجيح مي داد.»
نفوذ و سرمايه گذاري سرويس هاي اطلاعاتي خارجي بر بيت آقاي منتظري، جاي بررسي جدّي دارد. دکتر علي اکبر ولايتي در مصاحبه اي سرنخي از اين مهم را ارائه کرده است:
 «زماني که من وزارت خارجه بودم، به مرور با اطلاعاتي که از سيستم اطلاعاتي کشور کسب کرديم، فهميديم يکي از سفارت خانه هاي يک کشور عربي که ظاهر انقلابي هم داشت، در بيت آقاي منتظري نفوذ کرده است! وقتي سفر کردم به آن کشور، رئيس آن کشور با اعتراض به من گفت چرا امام خميني، آقاي منتظري را از قائم مقامي کنار گذاشت!؟... ما از طريق وزارت اطلاعات مطلع شديم سفارت خانه آن کشور عربي در بيت آقاي منتظري نفوذ دارد و حتي سفيرش به آنجا رفت و آمد داشت.»
همچنين مي توان از «منوچهر قرباني فر» نام برد که از يک سو ارتباط ويژه اي با بيت آقاي منتظري داشت و از سوي ديگر، جاسوس چند جانبه سازمان سيا و موساد بود. جالب توجه آنکه آقاي منتظري در چند جاي خاطرات خود به منبع بودن او اشاره دارد.
قرباني فر قبل از پيروزي انقلاب مدير اداره مرکزي شرکت کشتيراني حمل و نقل استارلاين در تهران، عضو باشگاه ورزشي شاهنشاهي و شبکه اداره هشتم ساواک بود و در روز فرار شاه(26/10/57) در هواپيماي اختصاصي او حضور داشت. در سال 58 و 59 با نفوذ در بدنه نظاميان دست به عمليات هاي تروريستي زد و سرانجام در يک گروه شبه نظامي تروريستي در خوزستان دستگير شد و به آموزش خود در اسرائيل و ارتباط با ابراهيم يزدي اعتراف نمود.  وي در کودتاي نوژه واسطه پرداخت پول هاي نقدي به کودتا چيان بود و در جريان مک فارلين يکي از واسطه هاي اصلي حمل سلاح شمرده مي شد. وي ارتباطات نزديکي با مشاوران کاخ سفيد داشت:
«سازمان سيا قرباني فر را از قبل مي شناخت و در ژانويه 1980 از طريق سازمان هاي اطلاعاتي اروپايي به آن ها معرفي شده بود و از همان ابتدا در او ويژگي لاف زني و گزافه گويي را تشخيص داده بود... از نظر اعضاي شوراي امنيت ملي آمريکا نيز قرباني فر مأمور ساواک در رژيم شاه بود و به عنوان يک دلال بين المللي و به طور کلي فردي که کنترل او دشوار است شناخته مي شد.»
نکته مهم آن است که وي يکي از خبررسان هاي مورد اعتماد آقاي منتظري بود. وي در خاطرات خود مي گويد:
«آقاي قرباني فر دو نامه به آقاي کنگرلو مي نويسد که يکي ده صفحه و ديگري نوزده صفحه و فتوکپي آن را خود آقاي قرباني فر به عنوان اينکه من قائم مقام رهبري هستم، به وسيله مرحوم آقاي اميد نجف آبادي براي من فرستاد و درواقع با نوشتن اين دو نامه جريان[مک فارلين] را لو داد ...»
آقاي منتظري آن چنان به اظهارات يک جاسوس چندجانبه اعتماد دارد که با اتکا به القائاتِ قرباني فر، برکناري خود از قائم مقامي را مسئله اي ازپيش تعيين شده مي پندارد:
«ظاهراً مسئله برکنار کردن من از مدت ها قبل مطرح بوده ولي من بي اطلاع بوده‌ام و شواهدي بر اين امر گواه است. ازجمله چنان که در جريان مک فارلين به آن اشاره شد آقاي قرباني فر به آقاي اميد گفته بود تصميم دارند فلاني را برکنار کنند.»
جاي بسي تعجب است که چطور فقيهي که در جايگاهِ  قائم مقام رهبري قرار گرفته، به فردي که سال ها سابقه جاسوسي و خبرچيني براي دستگاه هاي اطلاعاتي غرب را دارد، اعتماد مي کند و او را به عنوانِ منبع موثق خود قرار مي دهد! کدام منطق اقتضا مي کند که اظهارات فردي که بازداشتي نيروهاي امنيتي و رابط کودتاي نوژه بوده، محور و ملاک تحليل ها و اقداماتِ آقاي منتظري قرار بگيرد؟! خاطرات آقاي منتظري اين واقعيت را به خوبي آشکار مي کند که قرباني فر نقش خود در ايجاد ذهنيّت  منفي آقاي منتظري نسبت به نظام و امام(ره) را به خوبي ايفا کرده است، تا جايي که آقاي منتظري در ديدار با هاشمي رفسنجاني از بي اطلاعي اش از مسئله مک فارلين گلايه مي کند و به او تشر مي زند که چرا خودسرانه و بدون مشورت با او(!) به چنين کاري دست زده است.
توبه هاي تشکيلاتي و آزادي منافقين
عملکرد آقاي منتظري در هيئت عفو، آزادي تعداد زيادي از منافقين را با حربه شکنجه و توبه تشکيلاتي در پي داشت. حجت الاسلام سيدحميد روحاني در اين زمينه مي گويد:
 «...آنها در زندان به ظاهر توبه و اظهار ندامت کردند، کساني که فقط در حد همبستگي با سازمان همکاري کرده و اقدام مسلحانه انجام نداده بودند آزاد شدند اما آنهايي که مرتکب جرم شده بودند، به زندان‌هاي 5 و يا 10 ساله محکوم شدند.
بنده خودم براي ملاقات با آنها به زندان اوين رفتم. در آن ملاقات‌ها مشخص مي‌شد که کدام يک از آنها توبه کردند و برخي از آنها نيز سر تا پا چشم مي‌شدند تا از زبان ما چيزي بشنوند و بيرون بکشند. يکي از آنها خانم «آيت‌اللهي» بود که توبه هم کرده بود، اما جالب است وقتي که منافقين به ايران حمله کرده و وارد کشور شدند آنها در زندان‌ها آشوب و شورش کردند. لذا او کساني را که به معني واقعي کلمه توّاب بودند مي‌شناخت. آنها نه تنها زندان را به آتش کشيدند بلکه به توّابين واقعي نيز حمله کردند. در بين آن توّابين، خانمي به نام «حجتي» وجود داشت که اهل گيلان بود و آقاي لاجوردي براي من تعريف کرد که خانم آيت‌اللهي، موي سر خانم حجتي را به گونه‌اي کشيده و کنده بود که به اندازه يک کف دست سر ايشان سفيد شده بود.  
آنها بسيار فريبکار بودند طوري که دوباره خانم آيت‌اللهي را خواسته بودند که توضيح بدهد چرا اين کار را کرد. گفته بود من 7 نفر از بستگانم از برادر و خواهرانم در سازمان مجاهدين هستند و به تعبير خودش مي‌گفت که آنها شهيد شده‌اند و تأکيد داشت که من بايد با آنها باشم. اما چون سياستشان فريب کاري بود به محض اينکه در شرايط سختي قرار مي‌گرفتند راه توبه را پي‌مي‌گرفتند.»