kayhan.ir

کد خبر: ۱۶۲۴۰۴
تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۱:۱۱

تا کی میان این همه جمعه گذاری‌ام؟(چشم به راه سپیده)




در هوای تو
ایجاز شاعرانه چشم تو تا‌کنون
ما را کشانده است به اعجازی از جنون
هر روز در هوای تو پرواز می‌کنیم
هر روز می‌شویم چو خورشید، سرنگون
تا آستین به قصد تو بالا زدیم شد
شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون
باید امید هر چه فرج را به گور برد
بیهوده می‌بری دل ما را ستون ستون...
این شعر هم‌ردیف غزل‌های چشم توست
زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون
مرتضی آخرتی
‏داوود من! دوباره بخوان
‏وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان
‏یعنی منم که زنده‌ام از ‌اشک‌هایتان
‏داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی
‏ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان
‏از این همه سحر که گذشته است می‌شود
‏یک شب نصیب این دل من هم دعایتان
‏این ‌اشتراک چشم من و چشم خیستان
‏من‌گریه‌ام به کشته کرببلایتان
آقا اجازه می‌دهید هر وقت آمدید
‏نقاشیم کنند مرا زیر پایتان؟
یک روز عاشقانه تو از راه می‌رسی
‏آن روز واجب است بمیرم برایتان
علی‌اکبر لطیفیان
انتظار می‌گرید
هزار چشم به راه سوار می‌گرید
زمین، زمان ز تب انتظار می‌گرید
بیا بیا چو نسیمی ز دشت‌ها بگذر
که لاله هر طرفی داغدار می‌گرید
به اختیار سرودم غزل ولی دیدم
که چشم واژه چه بی‌اختیار می‌گرید
برای آمدنت عاشقان همه رفتند
بیا که بی‌تو زمان بی‌قرار می‌گرید
میان خطه گلگون ما چه روییده‌ست
که چشم بهت افق سوگوار می‌گرید
نگاه ژرف کفن جامگان خطه عشق
به پاره‌های تن سربدار می‌گرید
به چشم بدرقه بنگر که غرق در بدرود
به راه قافله‌ای رهسپار می‌گرید
عروس ابر فلک در میان حجله باد
به سوگ لاله خونین تبار می‌گرید
بیا بیا که نگاه عمیق ناجی پیر
به دور دست ره انتظار می‌گرید
    پرویز بیگی حبیب آبادی
  گل بی‌خار
ای گل بی‌خار، کجایی؟ بیا
محرم اسرار، کجایی؟ بیا
سوخته جانیم و پریشان تو
سوخته را مرهم و درمان! بیا
کون و مکان منتظران تواند
منتظران را سر و سامان بیا
چشم به راهیم دمی زودتر!
عمر شد ‌ای سلسله جنبان! بیا
در همه آفاق چو تو یار نیست
عشق علی(ع)، جان پیمبر! بیا
مصر، دل ماست عزیزش تویی
یوسف زهرا(س)، به صدارت! بیا
    طاهره تندرو صالح
کلافه‌ام
هرشب از التهاب غمت غرق زاری‌ام
در مجمر فراق تو اسپند کاری‌ام
آتش گرفته‌ام، نفسی زن، خموش کن
این شعله‌های سرکشی و بی‌قراری‌ام
تا که رود به چشم همه دشمنانتان
تا دود گردد این شب چشم انتظاری‌ام
تا بشکفد تجسم دیدار رویتان
تا بگذرد خزان ز نگاه بهاری‌ام
آتش نشاندی و جگرم سوخت، شد چنان
سرچشمه‌ای که تا ابد از ‌اشک جاری‌ام
بس نیست این همه گذر از کوچه خیال
بن‌بست شد زمینه خوش اعتباری‌ام
یک شب طلوع کن به خیالم که سر شود
این‌‌ های‌های‌ گریه شب زنده‌داری‌ام
شیرین‌ترین شکوه غزل‌ها بیا مگر
با تو عوض شود غم تلخ قناری‌ام
ای ثروت خزانه هستی کمی بپاش
بر روزگار رو به غروب نداری‌ام
دیگر ز عهد جمعه دیگر کلافه‌ام
دیگر ز شنبه‌های پیاپی فراری‌ام
هر صبح جمعه تا به فراز نگاه‌ها
تا کی میان این همه جمعه گذاری‌ام؟
عمری نشسته‌ام به کمینگاه ندبه‌ها
تا کی شوی شکار دو چشم شکاری‌ام
یک شب بیا و تکه نانی به من بده
تا خلق و خو عوض کنی از نفس هاری‌ام
ای صبح صادق، از شب من خون چکد بیا
پایان بده به ‌گریه بی‌اختیاری‌ام
صادق عمو سلطان
سخت است
با این دل بی‌قرار خیلی سخت است
جا ماندنمان ز یار خیلی سخت است
تو درد فراق دیده‌ای، می‌دانی
برگرد که انتظار خیلی سخت است
محمد کاظمی‌نیا