« عصر جدید » چگونه میتواند عصر جدیدی را رقم بزند؟
روزهای پایانی سال 97 بود که برنامه ای با نام « عصر جدید » به قاب تلویزیون قدم نهاد و در تعطیلات نوروزی نیز به یکی از پربینندهترین برنامههای رسانه ملی تبدیل شد. اینکه برنامهای در رسانه ملی مختص به استعدادیابی باشد، در ذات خود و با قطع نظر از حاشیههای آن یک اتفاق مثبت است. هر چندگفته میشود این برنامه از برنامهای مشابه در خارج از کشور نسخهبرداری شده است. اما چنین چیزی اگر حقیقت هم داشته باشد، در این مورد خاص شاید خیلی قابلیت بحث کردن ندارد. البته در بعضی عرصههای اجتماعی و فرهنگی دیگر ممکن است چنین چیزی یک نکته منفی محسوب شود.
در واقع « عصر جدید» کاری بسیار متفاوتتر از سایر برنامههای تلویزیونی کشور است که بسیار فراتر از آنچه اکنون میبینیم ظرفیت ثمربخشی و توسعه داشته و این امکان وجود دارد که کاربردیتر شود.
با قطع نظر از درون مایه برنامه، باید گفت که اگر هدف از ساخت آن، جذب بیننده بوده، این هدف تا اندازه زیادی محقق شده است، همان طور که در مورد بعضی برنامههای دیگر رسانه ملی مثل خندوانه و دورهمی نیز این اتفاق افتاد. اما از این نکته مهم نباید غافل شد که به طور کلی هدف یک برنامه تلویزیونی، آن هم در این سطح، فقط جذب بیننده و مخاطب برای رسانه ملی نیست. از قضا سازندگان این برنامه نیز به درستی تأکید دارند که به دنبال کشف و رشد استعدادها در رشتههای گوناگون از سراسر کشور هستند.
بعد از گذشت قسمتهای زیادی از این برنامه تلویزیونی شاید الآن بتوانیم در مورد محتوای آن هم کمی سخن به زبان بیاوریم.
باید گفت که با همه تلاشهای صورت گرفته، عصر جدید، تقریباً عصر جدیدی برای پیشرفت جامعه و فرهنگ کشور و همچنین شناسایی استعدادهای ناب خفته از بیتدبیریها معرفی نمیکند. هر چند محدودیتی از جانب سازندگان زحمتکش برنامه برای حضور افراد مختلف با هر جنسیت، در هر گروه سنی و در هر رشتهای وجود ندارد، اما آنچه که از سمت و سوی ظاهری برنامه نمود دارد این حقیقت است که کشف استعدادها، بیشتر- نه مطلقاً- به سمت حرکات نمایشی، خوانندگی، موسیقی و چیزهایی از این قبیل گرایش دارد. بنابراین باید بگوییم عصر جدید بیشتر یک برنامه سرگرمی است و آن گونه که انتظار میرود نمیتواند الگو به دست نسل جوان بدهد.
در این مسابقه، به تشخیص هیئت داوران و مجری، به افرادی که دارای استعداد خاصی در زمینهای مثل خوانندگی و ... هستند، کارت طلایی اهدا میشود تا با حمایتهای مادی و معنوی زمینه پرورش او در آینده فراهم شود. نمیخواهیم بگوییم چنین چیزی صحیح است یا غلط، اما سؤال اساسی این است که صدها و هزاران استعداد که منتظر کمک هستند تا بتوانند خدمتی به ایران و حتی تمام دنیا کنند، در کدام برنامه و رسانه خود را در معرض دید و نظر مردم قرار دهند تا هشتگ مربع نصیب خود کنند!؟
جوانی که میتواند هم پای بهترین خودروسازان دنیا، خودرو طراحی کند، اگر قرار است زیر چرخهای خودروسازان بیکفایت، استخوان استعدادش خرد شود، آیا از طریق رسانه ملی هم نباید مورد حمایت قرار گیرد؟
کسی که چندین اختراع دارد، اما نمیتواند جلوی دوربین پشتک و وارو بزند، چگونه باید حمایت یک سرمایهگذار را به خود جلب کند تا اختراع خود را به تولید انبوه برساند؟
جوانی که برای حل مسائل اقتصادی کشور ایده ای نو دارد، به گونهای که قابل اجرا هم است، توسط کدام نهاد، سازمان و برنامه باید استعدادش را نشان دهد و بگوید که ایدهای دارد که صد برابر از اقتصاد کوپنی و یا لیبرالی در زمان تحریم راهگشاتر است؟
کارخانهداری که در شرایط جنگ اقتصادی هم به دهها کشور و چندین قاره کالا صادر میکند، اما نمیتواند صدا در گلو بچرخاند و از بینی موسیقی بنوازند، چگونه و از چه طریقی میتواند با شناساندن خود به مردم باعث شرمندگی بعضی از مسئولین شود تا از استعداد او استفاده شود؟ مدیری که آن قدر ابتکار و طرح خلاقانه دارد که در زمان تحریم، مانع بسته شدن کارخانه خود شده و نمیگذارد رزق و روزی هزاران کارگر و خانوادههای آنها قطع شود، استعداد ناب نیست؟ آیا کارش کمتر از تک چرخ زدن و در هوا پریدن و انجام حرکات نمایشی دیگر است؟
جوانان نخبهای که قدرت طراحی و بومیسازی بسیاری از کالاهای خارجی را دارند اما مسئولین به بخت آنها لگد میزنند، اگر به واسطه رسانه ملی به مردم معرفی نشوند و از آنها قهرمان ساخته نشود، ممکن است فردا استعداد خود را آن طرف آبها شکوفا کنند، همانطور که اکنون نیز شاهد آن هستیم.
جوانی که از دور افتاده ترین روستاهای کشور و بدون کلاس خصوصی و کتابهای کمک آموزشی توانسته مؤسسات کنکوری را ضربه فنی کند، آیا اگر مقداری امکانات در اختیارش باشد، نمیتواند برای این مرز و بوم کار بزرگتری انجام دهد؟
باید در نظر داشته باشیم که رسانه- چه رسانه ملی و چه غیر آن- به مردم جهت میدهد که چه چیزی مهم است و چه چیزی میتواند در جامعه ارزش باشد.
مثلاً اگر امروز در هر کوی و برزنی مردم طرفدار این خواننده و آن بازیگر هستند و یا میخواهند خواننده و بازیگر و مدل شوند، چنین چیزی نتیجه بزرگنمایی بیش از اندازه رسانهها از بازیگران و خوانندههاست. این بزرگنمایی به گونهای صورت گرفته که ظرف و مظروف با یکدیگر هم خوانی ندارند. یعنی هنرمند در ذهن ما به عنوان یک «اَبَر انسانی» شکل گرفته که با سایر انسانها متفاوت است. به گونهای که مردم برای عکس گرفتن و یا سرک کشیدن به زندگی او دست و پا میشکنند و همین باعث میشود که هر سلبریتی به خود جرأت میدهد با ادبیات سطحی در سیاست، دیانت و عرصههای اجتماعی وارد شود و برای خود مرجعیتی تصور کرده و اظهار نظر کند. آن هم نه اعتقاد و نظر شخصی که حق طبیعی هر انسانی است، بلکه نظر خود را- با وجود اینکه ساختار شکنانه است- در بوق و کرنا میکند تا دیگران هم مانند او به سیاهچاله سطحینگری بیفتند. اگر امروز به جای حافظ و مولوی و سعدی، شعرها و موسیقیهای به اصطلاح فست فودی به گوش مردم ما میخورد، نتیجه قهرمانسازی بیمورد رسانهها و تغییر ذائقه مردم است.
با توجه به همه اینها، اگر در آینده، هر کوی و برزنی، خواننده و دلقک و سیرکباز داشته باشد و یا بچهها با دوچرخه و موتور تکچرخ بزنند و با چاقو و شمشیر، لب و بینی یکدیگر را ببرند، نباید خیلی تعجب کرد.
البته هدف این نوشتار بیان مخالفت و یا موافقت با این برنامه نیست. اما باید توجه داشت که اگر نوجوان امروز معنی کلمه «استعداد» را همتراز با خوانندگی، نوازندگی، دلقک بازی، حرکات نمایشی و مانند اینها ببیند، ناخودآگاه ارزش چیزهای دیگر برایش کمتر میشود و در قاموس ادبیات او «نابغه بودن» جای خود را به «عجیب بودن» میدهد. باید قبول کنیم که خیلیها با جو جامعه راه میروند. اگر فردا جو جامعه این شد که همه باید در هفته حداقل یک کتاب بخوانند، بسیاری خود را از غافله عقب میبینند و تصمیم میگیرند حتی به ظاهر هم شده به دنبال کتاب بروند.
انسانها معدن استعداد هستند. باید مراقب بود که با تکیه و بزرگنمایی برخی استعدادها- البته اگر به همه آنها استعداد بگوییم- و تغییر ذائقه مردم، استعدادهای بسیار مهمتر جامعه را که برای مردم کارگشاتر و الگودهندهتر است، کور نکنیم. بنابراین منتظریم که در آینده، «عصر جدید» عصر جدیدی در شکوفایی استعدادهای در حال خاک خوردن برایمان رقم بزند.