یک شهید، یک خاطره
برادرِ دوستداشتنی
مریم عرفانیان
همیشه در بین حرفهایم به او میگفتم:
- «تو از همة بچههایم بهتر هستی محمدباقر.»
وقتی برادرش محمدتقی شهید شد، برای اینکه مرا از شهادت او مطلع سازد، کنارم نشست و گفت:
- «دیدید مادراشتباه کردید؟ محمدتقی از من بهتر و نزد خدا دوستداشتنیتر بود، برای همین هم زودتر از من رفت.»
***
خواستیم محمدتقی را در خواجه ربیع دفن کنیم که گفت: «وصیت کردم من رو در بهشت رضا دفن کنین. بعدها افسوس نخورید که ایکاش مزار دو شهیدمان در یک مکان بود.»
آنقدر گفت و گفت تا اینکه به خاطر حرفهایش محمدتقی را در بهشت رضا دفن کردیم.
***
هنوز هفت ماه نگذشته بود که محمدباقر هم در کنار برادر دوستداشتنیاش آرمید.
خاطرهای از شهید محمدباقر صادق جوادی
راوی: بتول نمازی، مادر شهید