kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۴۳۱۳
تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۰:۰۶
گفت‌وگو با سردار حمیدرضا هاشمی

ایثارگری نیروهای کمیته انقلاب در دفاع مقدس فراموش‌نشدنی است



پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دورانی که هنوز پایه‌های نظام محکم نشده بود و دشمنان این نظام و انقلاب از درون و بیرون فتنه‌انگیزی می‌کردند، زمانی که منافقین کوردل هر لحظه دست به ترور بزرگان و مردم می‌زدند، دستور امام خمینی‌(ره) مبنی بر تشکیل کمیته انقلاب اسلامی خواب دشمنان را آشفته کرد؛ ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ کمیته‌های انقلاب اسلامی تشکیل شد.
 کمیته را می‌توان نخستین نهاد رسمی دانست که پس از انقلاب اسلامی ایران تاسیس شد. در این نهاد نیروهای مردمی با توجه به پیام امام خمینی(ره)، وظیفه حفاظت و نگهداری از مال و جان مردم را عهده‌دار شدند.
مانند همیشه مردان انقلابی این سرزمین پای کار ایستادند و از زن و فرزند و آسایش خود گذشتند تا کشور روی امنیت به خود ببیند و در این مسیر به موفقیت‌های چشمگیری دست یافتند و نه تنها در شهرها آرامش حکمفرما شد؛ بلکه این دلاورمردان با حضور خود در جبهه‌ها نیز توانستند کمک شایانی به رزمندگان انجام دهند.
صفحه فرهنگ مقاومت این هفته به پاس فداکاری و از خودگذشتگی این دلیرمردان پای صحبت یکی از آنها نشست و با وی به گفت‌وگو پرداختیم تا بدانیم چه بر آنها گذشت تا این انقلاب به دست نااهلان نیفتد.
 سردار حمیدرضا‌ هاشمی‌که از جمله نیروهای کمیته انقلاب اسلامی ‌بوده از روزهای شکل‌گیری کمیته انقلاب اسلامی و حضورش در جبهه، حماسه لشکر  28 روح‌الله در خوزستان و ... گفت
سیدمحمد مشکوهًْ‌الممالک
لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید از ابتدای انقلاب چه مسئولیت‌هایی داشته‌اید؟
پاسدار حمیدرضا ‌هاشمی، از سربازان کمیته انقلاب اسلامی ‌بودم. با آغاز جنگ تحمیلی، به جبهه رفتم و تا آخرین روزها در خدمت رزمندگان بودم، بعد از آن هم که با ادغام نیروهای انتظامی ‌مواجه شدیم، از سال 70 به عنوان سرباز در نیروی انتظامی‌خدمت کردم.
در روزهایی که انقلاب اسلامی تازه به پیروزی رسیده بود، مدیر اجرایی یا دولت اجرایی، کمیته بود، چون نه سازمان‌های دولتی مانند وزارتخانه‌ها شکل گرفته بود و نه قوای انتظامی ‌وجود داشت و تقریبا همه امور اجرایی توسط بچه‌های کمیته انقلاب اسلامی انجام می‌شد.
کمیته در دوران دفاع مقدس چه نقشی را ایفا می‌کرد؟
وقتی جنگ اتفاق افتاد و مردم و نیروهای مختلف در آن شرکت کردند، کمیته انقلاب اسلامی ‌هم در ابتدای جنگ از سال 59 تقریبا به مدت یک سال به صورت غیرسازمانی اما متمرکز فعالیت می‌کرد، مثلا در آبادان یکی از محورهای اصلی نگهداری آبادان بچه‌های کمیته انقلاب اسلامی ‌بودند، آبادان محاصره شد؛ اما اشغال نشد و در آن شرایط و در مقابل ارتش تا دندان مسلح عراق حرکت بزرگی بود.
در اعزام اول از ماهشهر وارد آبادان شدیم، چون از مسیر عمومی‌ اهواز نمی‌توانستیم وارد شویم. کم‌کم که جلو رفتیم، کمیته به طور سازمان‌یافته در جبهه‌ها حضور پیدا کرد. تا قبل از سال 62 بچه‌های کمیته در قالب گروهان و گردان‌های رزمی ‌در خدمت برادران سپاه و ارتش بودند؛ اما از سال 62  بود که به صورت سازمان‌یافته و در قالب تیپ موسی بن جعفر(ع) به خدمت پرداختند.
بنده هم مسئولیت آموزش نیروهای اعزامی ‌بچه‌های کمیته را داشتم و دو، سه ماهی را در پادگان لشکرک تهران مشغول بودیم.
بزرگ‌ترین اقدامی ‌که کمیته انقلاب اسلامی ‌در جریان دفاع مقدس انجام داد چه بود؟
مایه شرف و عزت و آبروی بچه‌های کمیته جریانی است که در روزهای آخر جنگ اتفاق افتاد. وقتی که منافقین به تحریک آمریکا و عراق توانستند ارتشی را تشکیل دهند و عملیات مرصاد را رقم زدند. در آن زمان اتفاق عجیبی بین رزمنده‌ها افتاده بود، به این معنا که در مناطق جنگی بچه‌های رزمنده کم شده بودند و فرماندهانشان وارد جریانات سیاسی شده بودند، به همین دلیل دشمن احساس کرد که اگر به ایران حمله کند به موفقیتی دست می‌یابد.  
آنها عملیات خود را آغاز کردند و از غرب تا 15 کیلومتری کرمانشاه و در خوزستان روی جاده اهواز- خرمشهر آمدند، که برای نیروهای مسلح نقطه ضعف بود؛ لذا حضرت امام‌(ره) فرمود حالا جنگ واجب کفایی است و هر کس می‌تواند باید برود. عصر همان روزی که همه به عنوان اجرای فرمان امام‌(ره) آمدند، مقام معظم رهبری هم به عنوان ریاست جمهوری در جبهه حضور پیدا کردند.
ما در شلمچه خوزستان محوری را داشتیم که محور پدافندی ما بود. در واقع ما به عنوان لشکر  28 روح‌الله به همراه نیروهای مردمی ‌که از اهواز برای کمک آمده بودند، تنها یگانی بودیم که عقب ننشسته و مقاومت کرده بود و بقیه نیروها عقب کشیده بودند؛ البته ما دستور عقب‌نشینی هم داشتیم اما جلوی ارتش عراق را گرفتیم. موقع بازگشت حضرت آقا در قرارگاه کربلا جلسه‌ای تشکیل دادند که فرماندهان آخرین وضعیت را برای ایشان تشریح کنند و ایشان تدبیر کنند.نکته جالب اینکه وقتی در حضور ایشان نشستیم همه فرمانده لشکر‌ها یا می‌گفتند یک گردان در خط داریم و یک گردان در پدافند یا نهایت دو گردان، تنها لشکری که گزارش خوبی داد لشکر 28 روح‌الله بود که من به عنوان رئیس ستاد لشکر گزارش دادم که دو گردان در خط داریم و چهار گردان در عقبه که در مجموع 6 گردان می‌شود، که از اینها دو گردان از کرمانشاه به خوزستان در حال اعزام است. همان لحظه آقای محسن رضایی از بالای عینک به من نگاهی کرد که واقعا 4 گردان دارید؟ حضرت آقا هم در گوش آقا محسن گفت برای صبحگاه به لشکر 28 روح‌الله می‌رویم.
این مسئله دو نکته را به همراه داشت، نخست اینکه حضرت آقا بعد از حضورشان در منطقه جنوب در اولین صبحگاه در لشکر 28 روح‌الله حضور یافتند و دوم اینکه نقطه اتکایی برای ریاست جمهوری وقت شد که بداند کجا برود و تدابیرش را ابلاغ کند. صبح هم آمدند و به لطف خدا و همت بچه‌ها چنان صبحگاهی داشتیم که باعث شد علاوه بر حضور در صبحگاه سخنرانی مفصلی هم داشته باشند و تدابیر حضرت امام(ره) و مسئولان جنگ را آنجا ابلاغ کنند و این برای ما افتخار بود، بعد هم کرمانشاه رفتند. آن روز بچه‌های رزمنده روحیه خیلی خوبی گرفتند، طوری که بعد از ظهر همان روز عراق مجبور به عقب‌نشینی به پشت مرزهای بین‌المللی شد و حتی عقب‌تر از مرز تهاجمی ‌خود رفت و این مسئله نقطه عطفی برای بچه‌های کمیته بود.
نگاه شما و همکارانتان به پذیرش قطعنامه چه بود؟
برای ما که شخصیت انقلابی‌مان در جنگ شکل گرفته بود خیلی سخت بود که رهبری نظام بیاید و پذیرش قطعنامه را در قالب سر کشیدن جام زهر اعلام کند و به ما هم اعلام کنند که دست از جنگ بکشید و منتظر دستور جدید باشید و در واقع یکی از حوادث تلخ دوران دفاع مقدس برای آنهایی که خودشان متعلق به جبهه بودند همین قضیه بود که هضمش هم خیلی سنگین بود.
ما قطعنامه را به عنوان یک فرمان پذیرفتیم نه به عنوان یک رفتار سیاسی و مدیریتی، حضرت امام این تصمیم را گرفت؛ و فقط بحث اطاعت از فرمانده بود.
آیا در جبهه‌ها هم مسئولیت داشتید؟
از والفجر 2 تا بیت‌المقدس 7 که آخرین عملیات سازمان‌یافته جمهوری اسلامی ‌بود، حضور بنده هم در عملیات‌ها سازمان‌یافته بود و در قالب گردان گروهان تیپ لشکر و عناوین مسئولیتی شرکت داشتیم، بعد از قضیه آبادان و در والفجر مقدماتی به عنوان یک رزمنده وقتی وارد منطقه شدیم مستقیم رفتیم جنگلی در بوستان مستقر شدیم و پیکرهای بسیاری از کسانی که در کنارمان بودند همان جا ماند.
از حال و هوای جبهه برایمان بگویید.
معنویت عمده‌ای که در مناطق جنگی زبانزد خاص و عام بود و بزرگ و کوچک به آن توجه داشتند این بود که هیچ‌کسی، از رزمنده ساده گرفته تا مسئول جنگ، به خودش فکر نمی‌کرد.در طول مدتی که در جبهه‌ها بودم هیچ رزمنده‌ای را ندیدم که به خودش یا خانواده‌اش فکر کند و این باعث می‌شد کسی احساس خستگی نکند؛ حتی شهادت نزدیکان و رفقا و دوستانی که در کنار دست ما تکه‌تکه شدند ما را ناامید نمی‌کرد.
وقتی بدن شهید اکبری در بیت‌المقدس 7 با اصابت خمپاره در کنار ماشین تکه‌تکه شد، من شروع کردم به جمع کردن تکه‌ها؛ ولی خودش که هنوز هوشیار بود می‌گفت: آنها را رها کن، آنهایی که دور افتادنی است بینداز دور. یعنی کسی که در حال شهادت بود، هیچ علقه‌ای به اعضای بدنش نداشت. می‌گفت فقط نگذارید بچه‌ها ببینند که من به عنوان یک نیروی اطلاعات عملیات مجروح شده‌ام، تا مبادا روحیه آنها تضعیف شود.
جواد افراسیابی که قبلا یک پایش قطع شده و مصنوعی بود، با چوب و عصا بالا می‌رفت وقتی در والفجر دو خمپاره خورد و آسیب دید، گفتیم بگذار تو را به پایین منتقل کنیم، برای خروج از منطقه همکاری نمی‌کرد و می‌گفت: همین جا ماندنم بهتر از این است که من را ببرید، این جا بیشتر به درد می‌خورم. او همان جا ماند و به دست عراقی‌ها به شهادت رسید و بعدها پیکر وی را آوردند.
من با بزرگان بسیاری در جبهه همراه بوده‌ام؛ سردار سید مجتبی عبداللهی فرمانده لشکر بود و در حال حاضر هم در قید حیات هستند، شهید گودرزی که فرمانده گردان بودند، آزاده موسوی که هنوز در دست دشمن اسیر است.
نظر شما در رابطه با دفاع از حرم چیست؟
 کسی که بخواهد دنبال روحیه انقلابی باشد باید در اندیشه مقام معظم رهبری تفکر داشته باشد، ما هیچ الگویی بهتر از ایشان نداریم و هر کس در این خط حرکت کرد به سرمنزل مقصود می‌رسد، حال این سرمنزل مقصود گاهی شهادت است و گاهی هم دفاع از حرم است گاهی راهپیمایی اربعین یا 22 بهمن است و گاهی هم گوش به فرمان رهبری بودن است. وقتی ما می‌بینیم که جوانان ما برای دفاع از حرم یا راهپیمایی اربعین صف می‌کشند که کاری پر از معنویت است، غبطه می‌خوریم. در شهادت ما عزیزی را از دست می‌دهیم؛ اما وقتی به هدف او می‌نگریم این مسئله ناراحت‌کننده نیست، رهبران دینی ما بر این باورند که هر چه طول عمر انسان بیشتر شود احتمال خطای او بیشتر می‌شود و ما شهادت را نقطه پایان نمی‌دانیم، ما زندگی واقعی را در دنیای دیگر می‌دانیم.
توصیه شما به مسئولان چیست؟
شنیده‌ام که مقام معظم رهبری به برخی افراد فرموده‌اند: من اگر مسئولیت رهبری را نداشتم همه کارهایم را زمین می‌گذاشتم در حوزه فضای مجازی فعالیت می‌کردم. بنابراین خیلی خوب است که اهل فن در این زمینه کار کنند و جوانان ما را که مسئولان فردا و مدیران ما در آینده نزدیک هستند روشن کنند و بدانند که اینها تنها ابزار هستند و اگر دشمن بیشتر کار کند او پیروز میدان خواهد شد.
جنگ را مردم پیش بردند و هر جایی احساس کردند حضورشان باعث ثبات نظام می‌شود بدون اینکه سازمان‌دهی کنند خودشان وارد صحنه شدند در 88 و 78 و جریانات منافقین، اطلاعات از طریق مردم به دست ما می‌رسید و با کمک مردم توانستیم اینها را از سطح شهر جمع‌آوری کنیم.
وقتی منافقین شروع به کار کردند در یک روز  یک نفر 40  ترور موفق را در شهر انجام داد، یعنی قدرت نظامی ‌برتر را در دست داشتند، ولی با همکاری خوبی که مردم داشتند هم او را گرفتیم و هم سردمدارانشان را و البته بسیاری هم فرار کردند.
صحبت پایانی؟
آنهایی از نسل جوان که باانگیزه هستند حقیقت را پیدا می‌کنند، خیلی از بچه‌هایی که در دفاع از حرم به شهادت می‌رسند خط رزمندگان را پیدا کرده و رسیده‌اند؛ اما مشکل از ماست که بقیه، آن را پیدا نکرده‌اند، چرا می‌گویند دختر یا پسر آقای فلانی فلان کار را کرد، چون اگر آن آقا درست حرکت می‌کرد این گونه نمی‌شد، انتظار من این است که روحیه انقلابی را با ترفندهای جدید علم روز در سیستم‌های رسانه‌ای، با تریبون‌های آزاد با مسابقات و برنامه‌های مختلف، به اطلاع جوانان برسانند، اینها می‌تواند اعتقادات جوانان را سازماندهی کند.