آراستگی نه وقت تلف کردن
در یکی از روزها که در منطقه عملیاتی بودیم، بعد از نماز صبح جلوی آیینه رفتم و شروع کردم به شانه زدن موهایم که تا حدی بلند بود.صدای خنده آهستهای مرا به خود آورد. به طرف صدا برگشتم، شهید بابایی بود که درکنارسوله درازکشیده بود و به من نگاه میکرد.رو به من کرد و گفت: میخواهی یکی از دلایل تراشیدن سرم را برایت بگویم ! الان یک ربع ساعت است که جلوی آینه ایستادهای وموهایت را چپ و راست میکنی! میدانی زیر هر تار مویت یک شیطان خوابیده ؟ غرور این موها، تو راجلوی آینه نگـه داشته و فکـر میکنی خـوشتیپتـر میشوی! ولی من سـرم را بـا ماشین چـهار تراشیـدهام و یک قیافه معمولی بـه خـود گرفتـهام، قیافـه معمولی هیچ وقت انسان را مغرور نمیکند. (شیخ مناجاتیان، ص82 )