kayhan.ir

کد خبر: ۱۴۱۸۸۶
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۹:۴۳
پیرامون مشکلات دانشجویان تحصیلات تکمیلی درباره «پایان‌نامه نویسی»

«هیچ» نصیب داخل؛«همه» برای خارج!




اواخر ترم هشتِ دوره کارشناسی بودم و تا آن موقع تصمیم نگرفته بودم که آیا برای ارشد اقدام بکنم یا نه؟! از یک طرف آدمی بودم که از محیطِ دانشگاهی و علمی خوشم می‌آمد و از بودنِ در آن حالم خوب می‌شد. از طرفی هم خروجیِ دانشگاه را که می‌دیدم، کمی ناامید از ادامه تحصیل می‌شدم. خلاصه تا پایان کارشناسی، تصمیم جدی‌ نگرفته بودم؛ تا اینکه دانشگاه خبرِ پذیرش دانشجو بدون آزمون را مثل همه سال‌ها اعلام کرد. راستش را بخواهید وسوسه‌انگیز بود؛ به‌خصوص برای من که اصلاً حوصله کنکور و خواندنِ آن همه درس، آن هم در حد کنکور را نداشتم! نه که با خواندن مشکل داشته باشم، نه؛ برای کنکور حوصله‌ام نمی‌کشید. در نهایت تصمیمم بر این شد که ارشد را هم در همین دانشگاه بگذرانم.
در دوره ارشد به ترم دوم که می‌رسیم، نوبت به انتخاب استاد راهنما و موضوع پایان‌نامه می‌رسد و سمینار! من از همان ابتدا استاد راهنمای خودم را انتخاب کرده بودم و از این بابت مشکلی نداشتم. استادی که بیش از همه دوستش می‌دارم و حضور و دیدارش قوّتِ قلبی‌ست برای ادامۀ پروژه ارشدم.
در ذهنم موضوعی برای پروژه نداشتم و تصمیم گرفته بودم از بین پیشنهادهای استاد راهنمایم یکی را انتخاب کنم. موضوعی که انتخاب کردم نیاز به استاد راهنمای دوم داشت. در واقع بین‌رشته‌ای شد؛ بین دانشکدۀ برق و دانشکده شیمی. خودم برق می‌خوانم و پروژه‌ام نسبتاً شیمی بود! از مسائل و مشکلاتی که تا روز سمینار پیش آمد بگذریم به جز اینکه چند هفته مانده به ارائه سمینار، پدرم در بیمارستان بستری شد؛ من مجبور بودم بعضاً روزها و بعضاً شب‌ها در بیمارستان باشم. آن روزها تمرکز و وقت کافی برای سمینار نداشتم. مطالب و مقاله‌هایی را که باید می‌خواندم، با خودم به بیمارستان می‌بردم، علامت می‌زدم و آماده می‌شدم تا در یک فرصت مناسب پاورپوینتی برایشان درست کنم. آن روزها هم گذشت و خوشبختانه خودم را برای روز سمینار جمع‌وجور کردم؛ در ضمن برای روز سمینار می‌بایست پروپوزال را هم آماده می‌کردیم که در مورد آن انتظار داشتم کمکی از طرف اساتید محترم صورت پذیرد ولی متأسفانه تنها بودم.
ما دو نفر دانشجوی برق بودیم و اینکه کارمان با شیمی درگیر می‌شد وضعیت مشابهی داشتیم البته با پروژه‌های متفاوت. وقتی پروژه را تعریف می‌کردیم قرار بر این شد که این کار، به صورت گروهی انجام شود؛ یعنی دانشجویانی از دانشکده شیمی و مکانیک هم در این کار باشند و ما هم به مدت سه ماه در آزمایشگاه باشیم تا حسابِ کار دستمان بیاید. ولی متأسفانه هیچکدام محقّق نشدند! و ما باز هم تنها.
مخاطب سخنانم اساتید و دانشجویانی هستند که بسیار در تلاشند تا از کارهای پژوهشی خود مقاله یا مقاله‌هایی ارائه بدهند. امروزه هم‌وغمِ بیشتر اساتید این شده است که بتوانند به کمک دانشجویان خود مقاله بدهند. طوری شده است که موقع نوشتنِ پیشنهاد و تعیین پروژه ارشد و دکترا، کار پژوهشی می‌بایست نوآوری داشته باشد. نوآوری برای چه؟! اینکه بتوان راحت‌تر مقاله داد! فقط همین؟
قبول دارم که یکی از راه‌های پیشرفت، به‌اشتراک گذاشتن یافته‌های جدید است؛ ولی این یافته‌های جدید، پایان‌نامه‌هایی که تعریف و مقاله‌هایی که داده می‌شود به چه کار کشور خودمان می‌آید؟ یافته‌های جدیدمان را دودستی تقدیمِ مجلّات خارجی و برای چاپشان هزینه‌ای را هم پرداخت می‌کنیم؛ هم پولِمان می‌رود و هم علمِ‌مان!
متأسفانه ملاک ارزیابی اساتید و دانشجویان، همین مقاله‌ها شده‌اند؛ مرتبه علمی اساتید با مقاله بالاتر می‌رود و امکان تحصیل دانشجو در مقاطع بالاتر هم با مقاله تسهیل می‌شود! فایدۀ دیگری هم دارد؟ کدام یک از مقاله‌ها بخش کوچکی از مشکلات جامعۀ ایران را حل کرده است؟
خوشبختانه من و استاد راهنمای اولم، خلافِ خیلی‌های دیگر، دغدغه مقاله نداریم! پایان‌نامه‌ای هم که تعریف شده، به‌طریقی در مسیرِ دوستی با طبیعت است و اگر بتوان به یک جایی رساند و ادامه‌دهنده و حمایت‌کنندگانی هم باشند، می‌شود در ایران نیز پیاده کرد. گفتم ادامه‌دهنده و حمایت‌کننده؛ چرا که قبول دارم با یک پروژه کارشناسی ارشد به‌سختی می‌توان کار بزرگی کرد! آن هم با این شرایط موجود در دانشگاه‌ها. ان‌شاءالله که همه دانشگاه‌ها وضعیتشان مشابه هم نباشد. در دوره کارشناسی شنیده بودم که استاد راهنمای اولم در مناطق محروم، به‌عنوانِ خیّرِ مدرسه‌ساز اقدام‌هایی می‌کند و این من را خیلی راضی می‌کرد، امیدوارم درست بوده باشد. شاید همین‌ها باعث شده که پایان‌نامه‌ام با ایشان باشد و فارغ از اینکه موضوعش چه باشد!
برگردیم به مشکلات. یادم می‌آید یکبار داشتم در مورد وظایف متقابل دانشجو و استاد راهنما از آموزشِ دانشگاه سؤال می‌کردم که آیا آئین‌نامه‌ای چیزی هست یا نه، در کمال ناباوری و البتّه مورد انتظارم! اینگونه جوابم دادند: چنین آئین‌نامه‌ای نیست و اگر هم باشد به دستِ دانشجو نمی‌دهیم! بماند که بعدها از جای دیگری هم پیگیر شدم و جوابی هم ندادند، این مسئله از زمانی به ذهنم آمد که دوستانم و خودم ناراحت از این بودیم که چرا اساتید، آن طور که باید و شاید، همراه و کنارِ دانشجو نیستند! نمی‌گویم همه‌شان اینطوری هستند، اساتیدِ خوب هم داریم، در دانشکده شیمی استادی هست که گرچه دانشجویش نیستم ولی خیلی در زمینۀ شیمی کمکم کرده. خیلی بیشتر از کسانی که انتظار داشتم کمکم کنند.
* بهمن میرزاخانی