kayhan.ir

کد خبر: ۱۴۰۱۰۴
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۹:۲۰
جرعه های معرفت-شرح حدیث معصومین (ع) در کلام رهبر انقلاب

صفای میان شیعیان این گونه باید باشد

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع ) أَیَجِی‏ءُ أَحَدُکُمْ إِلَی أَخِیهِ فَیُدْخِلُ یَدَهُ فِی کِیسِهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَدْفَعُهُ؟ فَقُلْتُ: مَا أَعْرِفُ ذَلِکَ فِینَا، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ :فَلَا شَیْ‏ءَ إِذاً؛ قُلْتُ فَالْهَلَاکُ إِذاً؟ فَقَالَ : إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یُعْطَوْا أَحْلَامَهُمْ بَعْد.(1)؛ ]آیا کسی از شما نزد برادر دینی خود می‌آید که دستش را در کیسه پول او کند و به مقدار حاجتش از پول او بردارد و او از این عمل وی جلوگیریش ننماید؟ راوی گفت عرض کردم چنین کسی را در میان خودمان (با این صفت) نمی‌شناسم، حضرت باقر(ع) فرمود: پس در این صورت فضیلت و کمالی برای ایشان نیست، راوی گوید عرض کردم: پس در این حال، بدبخت شده‌اند؟ حضرت فرمود: همانا این جماعت هنوز به عقل و رشد و ظرفیت کامل نرسیده‌اند (زیرا اگر خوبی این صفات را درک کرده بودند آن را در بین خودشان اجراء می‌کردند)[
حضرت امام محمد باقر(ع) از یکی از اصحابشان سؤال می‌کنند - که این مقدمه دیگر ذکر نشده که آن صحابی که بود و چه سؤال کرده بود و از کجا آمده بود؛ اینها دیگر در این روایت نیست - که آیا در آنجائی که شما هستید، وضعیت اینجوری است که یکی از شماها بیاید دستش را در جیب برادر دینی‌اش بکند و هر چه که لازم دارد، ازجیب او بردارد، او هم ناراحت نشود؟ به این حد رسیده‌اید که جیبتان برای همدیگر رایگان باشد؟
مرحوم حرزالدین نقل می‌کند که شیخ خضر در زمان مرحوم کاشف‌الغطاء از علمای بزرگ بود و خیلی مورد توجه مردم قرار داشت. می‌گوید در روز عید، مردم نجف و عشایر و اینها که به شیخ خضر علاقه داشتند، منزل او آمدند و هدایا آوردند - پول آوردند، طلا آوردند - و همین طور جلوی ایشان می‌گذاشتند و ایشان هم آن پولها و طلاها را جلوی دستش گذاشته بود و همان طور روی هم کوت شده بود. بعد شیخ جعفر کاشف‌الغطاء آمد. معلوم می‌شود آن وقتها هنوز شیخ جعفر به مقام ریاست نرسیده بود. ایشان آمد و نشست و چشمش به این پولها و طلاها افتاد. بعد یواش‌یواش نزدیک ظهر شد و مردم رفتند. شیخ جعفر بلند شد گوشه‌ عبایش را پهن کرد و این طلاها و پولها را گوشه‌ عبایش ریخت و گفت خداحافظ شما، و رفت! شیخ خضر هم نگاهی کرد و چیزی نگفت؛ کأن لم یکن شیئاً مذکورا!
حالا این قصه‌ای که نقل کردم، دنباله هم دارد، که دنباله‌هایش باز از این جالبتر هم هست. به هر حال حضرت سؤال می‌کنند که در اموال شخصی، شما اینجور هستید که مثلاً قبایتان را آنجا آویزان کرده‌اید، رفیقتان می‌آید دست می‌کند در جیب قبای شما و یک مقدار پولی که لازم دارد، برمی‌دارد و بقیه‌اش را آنجا می‌گذارد و بعد راه می‌افتد می‌رود، به شما هم اصلاً برنخورد و ناراحت نشوید؟ چنین وضعی بین شما هست؟ «فقیل ما اعرف ذلک فینا». آن راوی گفت که در بین خودمان اینجور وضعی نیست. «فقال فلا شی‌ء اذاً»؛ فرمود: پس هنوز خبری نیست، هنوز چیزی نیست.
من اینجا این حاشیه را اضافه کنم که این مالِ زمان امام باقر(ع) است. در آن زمان، شیعه تدریجاً داشت شکل می‌گرفت. بعد از حادثه‌ عاشورا، در ظرف این 33 سال، 34 سالی که دوران امام سجاد (ع) بود، تدریجاً و یواش‌یواش مردم جمع می‌شدند؛ چون بعد از حادثه‌ عاشورا، آن شدت عملی که به خرج داده شده بود، شیعه را متفرق کرد؛ بعضی‌ها برگشتند، بعضی‌ها منصرف شدند، بعضی‌ها از ولایت اهل بیت پشیمان شدند؛ هر کسی به یک طرفی رفت. در این 34 سال، یواش‌یواش مردم جمع شدند. در زمان امام باقر(ع) مردم بیشتر جمع شدند. مردم تدریجاً در شهرها، در نقاط مختلف، نزدیک و دور، جمع می‌شدند. این مال آن وقت است که حضرت می‌خواهند بگویند این کانونهای تشیع را باید در سرتاسر دنیای اسلام اینجوری تشکیل دهید، اینجور با هم باصفا باشید.
حضرت وقتی فرمودند «فلا شی‌ء» - هنوز هیچ خبری نیست؛ آنی که باید بشود، نشده است - آن طرف ترسید؛ «قیل فالهلاک اذاً؟». «هلاک» در اینجا و در خیلی جاهای دیگر به معنای مردن نیست؛ به معنای بدبخت شدن است: یعنی پس دیگر بدبخت شدیم آقا؟ دیگر هیچی نیست؟ «فقال انّ القوم لم‌یعطوا احلامهم بعد». «احلام» در اینجا جمع «حلم» است. ماده‌ «حَلُمَ یَحلُمُ» به معنای حلم ورزیدن است؛ با «حَلَمَ یَحلُمُ» که به معنای رؤیا و اضغاث احلامی که در قرآن هست، تفاوت دارد؛ آن از باب نَصَرَ یَنصُرُ است، حَلَمَ یَحلُمُ است؛ این از باب شَرُفَ یَشرُفُ است؛ حَلُمَ یَحلُمُ. اینجا احلام جمع حلم است. پس هنوز به آن بردباری و آن ظرفیت لازم نرسیده‌اید. بنابراین به معنای هلاک نیست که بگوئیم نابود شدید، عذاب خدا‌گریبان شما را گرفت؛ نه، به معنای این است که هنوز آن ظرفیت لازم را پیدا نکرده‌اید.
شرح حدیث در ابتدای درس خارج؛ 1389/10/6
پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
_______________________
1].کافی، ج۲، ص 174 [