kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۶۴۷۴
تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱۳۹۷ - ۲۰:۴۴

هنوز وقتش نشده(یک شهید، یک خاطره)

مریم عرفانیان

بعد شهادتِ حسن خیلی بی‌تاب بودم. دائم دلتنگش می‌شدم. شبی خواب دیدم حسن در یک باغ بزرگ و زیباست! او  به قصری که آن‌سوی باغ قرار داشت اشاره کرد و گفت: «آن قصر برای من است. می‌توانید وارد آنجا شوید.» متعجب اطراف را نگاه کردم  و گفتم: «برادر! کمی از این باغ را به من بده.»
حسن در جوابش گفت: «هنوز وقتش نشده. بعد خواهید آمد.»
***
این روزها دیگر دلم بی‌تاب برادر نیست؛ می‌دانم جای حسن خوبِ خوب است.
*خاطره‌ای از شهید حسن آقاسی‌زاده شعرباف
*راوی: برادر شهید