بیپرده باید گفت!
پژمان کریمی
اندیشمندان و سینماگران و فرهنگمندان متعهد حوزه سینما، خواست قلبی و آرمانی خود را شکلگیری سینمای تراز انقلاب و جمهوری اسلامی توصیف می کنند.
این خواست و آرمان و آرزو، از آنجا، بجا و تحسینبرانگیز است که از اهداف پاگیری نهضت و انقلاب اسلامی، نفی و طرد و زدودن فرهنگ غیرالهی بود؛ فرهنگ لیبرال، فرهنگ الحادی، فرهنگ غیرخودی، فرهنگ لاقیدی!
سینما همچون سایر عوالم هنری ابزاری مناسب برای توصیف و ترویج فرهنگ اسلامی و ایرانی و ملکهسازی آن در اذهان مخاطب تلقی شده و میشود! چنین بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درست در اوایل دهه 60 کاملا بساط مظاهر فیلمفارسی از دامنه و پیش پای سینمای ایران جمع شد. اما این سطح آشکار سینمای ایران بود! برای اسلامی کردن و به خدمت گرفتن ابزار سینما در مسیر گسترش فرهنگ اسلامی و ایرانی، اکتفا به ظاهر حرام است! و متاسفانه سینمای ایران اکتفا به سطح و ظاهر کرد.
بله ، حباب مظاهرعینی فساد ترک خورد و شکست اما چه جای تعجب که، مصادیق عینی فساد یک بحث است و محتوای فاسد بحث دیگری! محتوای فاسد و مصادیق فساد در اثر سینمایی یعنی؛ هر آن چیزی که دغدغه و اراده فعلی غیر الهی را شکل دهد و القاء نماید و چون آفتی منحوس و متعفن به جان و مغز مخاطب اندازد. فعل غیر الهی؛ دروغ گفتن و غیبت کردن، قتل نفس و تبرج و...شامل میشود تا میل به سرنگونی حاکمیت الهی!
سینمای ایران نه همه تولیداتش اما بسیاری از تولیداتش رنگ الهی نداشت و ندارد، از جان مایه متعالی به دور است، جعل فرآورده سینمای متعهد است، قلابی است! پزهای مهوع روشنفکری و اخلاقمداری منهای پروردگار است! بیتعارف؛ اومانیستی محض تقلیدی است!
همه این ادعاها که باید با صدای بلند خوانده شوند؛ با دو پرسش کوتاه و ساده و کلی قابل اثباتند:
یک: از تولیدات سالانه کارخانه سینمای ایران چند اثر را میتوان نمونهای از سینمای متعهد دینی قلمداد کرد؟ چند اثر؟ یعنی چند اثر به تعبیر شهید والای عرصه قلم «سید مرتضی آوینی » وجود دارد که انسان را به فطرت الهیاش ارجاع میدهد؟ چ...ن...د اثر؟
دو: رسانه ملی جمهوری اسلامی تنها رسانه شنیداری و دیداری نظام اسلامی با مخاطب کلان است. قرار است هرآنچه از جایگاه رسانه ملی به نمایش درآید و شنیده میشود، دارای همپوشانی با مبانی اسلامی باشد. چون رسانه ملی متعلق به نظام دینی است و حرف و تصویر و القائات این رسانه، باید آینه و نمود متن عناصر و ارزشهای فرهنگ اسلامی و ایرانی و در یک کلام؛ سیاستهای کلان فرهنگی مندرج در میثاق ملی کشورمان معنا شود.
کاری نداریم که الان «باید» یاد شده، عینیت دارد یا خیر اما، به هر حال این «باید» در نظر است!
خب، اینک از شما مخاطب فهیم و عزیز میپرسیم چند فیلم از تولیدات سینمای ایران با قواعد پخش رسانه جمهوری اسلامی ایران سازگار است؟ زیاد؟ از تعداد انگشتان دست بیشتر است؟ شوربختانه و با شرمندگی میتوان گفت: خیر، عزیزان از تعداد انگشتان دست کمتر است!
طبیعی است؛ شکلگیری سینمای تراز انقلاب و جمهوری اسلامی ما، سینماگر و هنرمند تراز انقلاب و جمهوری اسلامی میخواهد! عقلانی است که از استثناها بگذریم. سینماگری میتواند گام در مسیر ترویج فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی زند که سواد دینی دارد، مقوله فرهنگ و عناصر و ارزشهای فرهنگ سرزمینی خود را میشناسد، عامل به آموزههای دینی است و به هویت، ملت و کشور و کنام خود عرق دارد! چنین هنرمند و سینماگری قطعا نمیتواند جز در هوای آرمان خود قدم بردارد و خواه- ناخواه آثارش بار و منزلت دینی و ملی دارد. چنین هنرمندی سینما را نه به دلیل سینما که هنر و تخصص و مهارت خود را صرفا ابزاری در خدمت آرمانهای متعالیاش میبیند!
به همین دلیل غیرپیچیده است که هنرمند و سینماگر متعهد ما، هم خود و هم اثرش کاملا ایرانی و اسلامی است. واضح است که دست و پا کردن وجهه بینالمللی و روی فرش قرمز غرور و شکوه دنیایی قدم زدن برای وی موضوعیت ندارد و وی مجدانه اعتبار خود را در تکاپو و مجاهدت فرهنگی معنا میکند. برای او هر روز جشنوارهای به پا است. جشنواره «عمل به تکلیف» که جایزه آن را نمیتوان بهایی مادی قائل شد!
این نوع هنرمند قطعا دچار بصیرت میشود. بصیرتی که قدرت ادراک و تحلیل مسائل میدهد؛ آنچه خود ابزار هنرمند در خلق اثر موثر و بدیع به شمار میآید. پاداش مومن دستیابی به گوهر و سلاح بصیرت است. اصلا مشخصه اصلی هنرمند بینسبت با دین الهی و هنر متعالی، بیتردید دور افتادگی از بصیرت و اسارت در ظلمتِ بیخبری از عوالم روحانی و بیگانگی با دنیای واقعیتها و در افتادن به تعابیر و تفاسیر گیتیانه و مادیانگارانه است.
به نوع واکنش به اصطلاح هنرمندان به موضوع اغتشاشات دی و بهمن نگاه کنید! شرمآور است!
صفحه شخصی این گروه آدمها در فضای مجازی، بوی تعفن مادیاندیشی میدهد. دریغ از ذرهای رنگ بصیرت و افق بلندی برای معنا و نظاره!
مثلا هنرمندی مینویسد که - قریب به مضمون - «دو طرف (نیروهای حزباللهی و اوباش ضد انقلاب) حرفهایی دارند که حق است»! عجبا! یعنی طرفی که به حمایت از دزدی سرکش، قداره بدست، تلاش برای شهربندان میکند و مدافع امنیت را به شهادت میرساند، «حق» است و نیروی مقابل آن نیز «حق» است؟ یعنی همه حق میگویند، همه؟ یعنی حمایت از دزد و تهدید پلیس وآسیب به اموال شخصی و عمومی جلوههای حقمداری است؟
آن زنِ کارگردانِ دارای سوابق عضویت در گروهکهای تروریستی مدعی میشود: «کشته شدن در سوریه، هدف اعتراض مردم ایران است!» یعنی این به اصطلاح کارگردان نمیداند که مدافعان حرم برای چه در سوریه میجنگند و اگر نبودند خیابانهای تهران صحنه جنگ و خون میشد؟
آن دیگری زن بازیگر- دختر یکی از زنان فیلمفارسی - در موطن فاشیسم چشم به جنایات دولت برلین در تجهیز صدام حسین به سلاح شیمیایی میبندد و با زبانی الکن میگوید «اجنبیان چه نشستهاید که جمهوری اسلامی نه اغتشاشگر که مردم را جان میگیرد!»
هنرمندی با فهم و تحلیلی چنین سطحی است که فرق مردم اصیل ایران را با جماعت اوباش و اغتشاشگر نمیداند و یا میداند و از روی کینه به ایران و نظام دینی، اوباش را منجی میپندارد؛ میخواهد و میتواند سینمای تراز را بانی شود؟ میخواهد و میتواند سینمای متعهدانه و متعالی را شکل دهد؟ میخواهد و میتواند سینمای اندیشمندانه را موجب گردد؟ بله: نیم خواهد و اصلا نمیتواند! این بختبرگشتگان فرق روز و شب را هم نمیدانند. بیچارگان برای دو روز دنیا دست به هر کاری میزنند ولو تمسخر خون مدافعان دین الهی و هویت و مملکت و شکوه ملی! اینان کجا و وجه دینی و ماهیت اصیل ایرانی و اندیشه و بصیرت و فهم روان از دنیای دیروز و امروز و فردا؟!
با این جماعت و با این قماش از هنرمندان سینمای تراز انقلاب و اسلام قطعا خلق نمیشود؟ این جماعت هنوز در چنبره اتمسفر فیلمفارسی پرسه میزنند. ناصر ملک مطیعی بازیگر فیلمهای سکسی، برای زن و مردشان اگر نگوییم بت، یک اسطوره بیبدیل است! ...کدام سینمای ایران؟ کدام سینمای قابل افتخار؟ کدام سینمای تراز؟
ما بر پایه سراب، دریا را هدف نگیریم. واقعبین باشیم. گروه کوچک عناصر متدین را از سینمای ایران منها کنید. بخش بزرگی از سینمای ایران برای تحقق آرمان سینمای تراز شایستگی ندارند و معتبر نیستند! چاره تنها، تزریق نیروی متدین و انقلابی به بدنه سینمای فعلی است؛ همین!
اندیشمندان و سینماگران و فرهنگمندان متعهد حوزه سینما، خواست قلبی و آرمانی خود را شکلگیری سینمای تراز انقلاب و جمهوری اسلامی توصیف می کنند.
این خواست و آرمان و آرزو، از آنجا، بجا و تحسینبرانگیز است که از اهداف پاگیری نهضت و انقلاب اسلامی، نفی و طرد و زدودن فرهنگ غیرالهی بود؛ فرهنگ لیبرال، فرهنگ الحادی، فرهنگ غیرخودی، فرهنگ لاقیدی!
سینما همچون سایر عوالم هنری ابزاری مناسب برای توصیف و ترویج فرهنگ اسلامی و ایرانی و ملکهسازی آن در اذهان مخاطب تلقی شده و میشود! چنین بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درست در اوایل دهه 60 کاملا بساط مظاهر فیلمفارسی از دامنه و پیش پای سینمای ایران جمع شد. اما این سطح آشکار سینمای ایران بود! برای اسلامی کردن و به خدمت گرفتن ابزار سینما در مسیر گسترش فرهنگ اسلامی و ایرانی، اکتفا به ظاهر حرام است! و متاسفانه سینمای ایران اکتفا به سطح و ظاهر کرد.
بله ، حباب مظاهرعینی فساد ترک خورد و شکست اما چه جای تعجب که، مصادیق عینی فساد یک بحث است و محتوای فاسد بحث دیگری! محتوای فاسد و مصادیق فساد در اثر سینمایی یعنی؛ هر آن چیزی که دغدغه و اراده فعلی غیر الهی را شکل دهد و القاء نماید و چون آفتی منحوس و متعفن به جان و مغز مخاطب اندازد. فعل غیر الهی؛ دروغ گفتن و غیبت کردن، قتل نفس و تبرج و...شامل میشود تا میل به سرنگونی حاکمیت الهی!
سینمای ایران نه همه تولیداتش اما بسیاری از تولیداتش رنگ الهی نداشت و ندارد، از جان مایه متعالی به دور است، جعل فرآورده سینمای متعهد است، قلابی است! پزهای مهوع روشنفکری و اخلاقمداری منهای پروردگار است! بیتعارف؛ اومانیستی محض تقلیدی است!
همه این ادعاها که باید با صدای بلند خوانده شوند؛ با دو پرسش کوتاه و ساده و کلی قابل اثباتند:
یک: از تولیدات سالانه کارخانه سینمای ایران چند اثر را میتوان نمونهای از سینمای متعهد دینی قلمداد کرد؟ چند اثر؟ یعنی چند اثر به تعبیر شهید والای عرصه قلم «سید مرتضی آوینی » وجود دارد که انسان را به فطرت الهیاش ارجاع میدهد؟ چ...ن...د اثر؟
دو: رسانه ملی جمهوری اسلامی تنها رسانه شنیداری و دیداری نظام اسلامی با مخاطب کلان است. قرار است هرآنچه از جایگاه رسانه ملی به نمایش درآید و شنیده میشود، دارای همپوشانی با مبانی اسلامی باشد. چون رسانه ملی متعلق به نظام دینی است و حرف و تصویر و القائات این رسانه، باید آینه و نمود متن عناصر و ارزشهای فرهنگ اسلامی و ایرانی و در یک کلام؛ سیاستهای کلان فرهنگی مندرج در میثاق ملی کشورمان معنا شود.
کاری نداریم که الان «باید» یاد شده، عینیت دارد یا خیر اما، به هر حال این «باید» در نظر است!
خب، اینک از شما مخاطب فهیم و عزیز میپرسیم چند فیلم از تولیدات سینمای ایران با قواعد پخش رسانه جمهوری اسلامی ایران سازگار است؟ زیاد؟ از تعداد انگشتان دست بیشتر است؟ شوربختانه و با شرمندگی میتوان گفت: خیر، عزیزان از تعداد انگشتان دست کمتر است!
طبیعی است؛ شکلگیری سینمای تراز انقلاب و جمهوری اسلامی ما، سینماگر و هنرمند تراز انقلاب و جمهوری اسلامی میخواهد! عقلانی است که از استثناها بگذریم. سینماگری میتواند گام در مسیر ترویج فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی زند که سواد دینی دارد، مقوله فرهنگ و عناصر و ارزشهای فرهنگ سرزمینی خود را میشناسد، عامل به آموزههای دینی است و به هویت، ملت و کشور و کنام خود عرق دارد! چنین هنرمند و سینماگری قطعا نمیتواند جز در هوای آرمان خود قدم بردارد و خواه- ناخواه آثارش بار و منزلت دینی و ملی دارد. چنین هنرمندی سینما را نه به دلیل سینما که هنر و تخصص و مهارت خود را صرفا ابزاری در خدمت آرمانهای متعالیاش میبیند!
به همین دلیل غیرپیچیده است که هنرمند و سینماگر متعهد ما، هم خود و هم اثرش کاملا ایرانی و اسلامی است. واضح است که دست و پا کردن وجهه بینالمللی و روی فرش قرمز غرور و شکوه دنیایی قدم زدن برای وی موضوعیت ندارد و وی مجدانه اعتبار خود را در تکاپو و مجاهدت فرهنگی معنا میکند. برای او هر روز جشنوارهای به پا است. جشنواره «عمل به تکلیف» که جایزه آن را نمیتوان بهایی مادی قائل شد!
این نوع هنرمند قطعا دچار بصیرت میشود. بصیرتی که قدرت ادراک و تحلیل مسائل میدهد؛ آنچه خود ابزار هنرمند در خلق اثر موثر و بدیع به شمار میآید. پاداش مومن دستیابی به گوهر و سلاح بصیرت است. اصلا مشخصه اصلی هنرمند بینسبت با دین الهی و هنر متعالی، بیتردید دور افتادگی از بصیرت و اسارت در ظلمتِ بیخبری از عوالم روحانی و بیگانگی با دنیای واقعیتها و در افتادن به تعابیر و تفاسیر گیتیانه و مادیانگارانه است.
به نوع واکنش به اصطلاح هنرمندان به موضوع اغتشاشات دی و بهمن نگاه کنید! شرمآور است!
صفحه شخصی این گروه آدمها در فضای مجازی، بوی تعفن مادیاندیشی میدهد. دریغ از ذرهای رنگ بصیرت و افق بلندی برای معنا و نظاره!
مثلا هنرمندی مینویسد که - قریب به مضمون - «دو طرف (نیروهای حزباللهی و اوباش ضد انقلاب) حرفهایی دارند که حق است»! عجبا! یعنی طرفی که به حمایت از دزدی سرکش، قداره بدست، تلاش برای شهربندان میکند و مدافع امنیت را به شهادت میرساند، «حق» است و نیروی مقابل آن نیز «حق» است؟ یعنی همه حق میگویند، همه؟ یعنی حمایت از دزد و تهدید پلیس وآسیب به اموال شخصی و عمومی جلوههای حقمداری است؟
آن زنِ کارگردانِ دارای سوابق عضویت در گروهکهای تروریستی مدعی میشود: «کشته شدن در سوریه، هدف اعتراض مردم ایران است!» یعنی این به اصطلاح کارگردان نمیداند که مدافعان حرم برای چه در سوریه میجنگند و اگر نبودند خیابانهای تهران صحنه جنگ و خون میشد؟
آن دیگری زن بازیگر- دختر یکی از زنان فیلمفارسی - در موطن فاشیسم چشم به جنایات دولت برلین در تجهیز صدام حسین به سلاح شیمیایی میبندد و با زبانی الکن میگوید «اجنبیان چه نشستهاید که جمهوری اسلامی نه اغتشاشگر که مردم را جان میگیرد!»
هنرمندی با فهم و تحلیلی چنین سطحی است که فرق مردم اصیل ایران را با جماعت اوباش و اغتشاشگر نمیداند و یا میداند و از روی کینه به ایران و نظام دینی، اوباش را منجی میپندارد؛ میخواهد و میتواند سینمای تراز را بانی شود؟ میخواهد و میتواند سینمای متعهدانه و متعالی را شکل دهد؟ میخواهد و میتواند سینمای اندیشمندانه را موجب گردد؟ بله: نیم خواهد و اصلا نمیتواند! این بختبرگشتگان فرق روز و شب را هم نمیدانند. بیچارگان برای دو روز دنیا دست به هر کاری میزنند ولو تمسخر خون مدافعان دین الهی و هویت و مملکت و شکوه ملی! اینان کجا و وجه دینی و ماهیت اصیل ایرانی و اندیشه و بصیرت و فهم روان از دنیای دیروز و امروز و فردا؟!
با این جماعت و با این قماش از هنرمندان سینمای تراز انقلاب و اسلام قطعا خلق نمیشود؟ این جماعت هنوز در چنبره اتمسفر فیلمفارسی پرسه میزنند. ناصر ملک مطیعی بازیگر فیلمهای سکسی، برای زن و مردشان اگر نگوییم بت، یک اسطوره بیبدیل است! ...کدام سینمای ایران؟ کدام سینمای قابل افتخار؟ کدام سینمای تراز؟
ما بر پایه سراب، دریا را هدف نگیریم. واقعبین باشیم. گروه کوچک عناصر متدین را از سینمای ایران منها کنید. بخش بزرگی از سینمای ایران برای تحقق آرمان سینمای تراز شایستگی ندارند و معتبر نیستند! چاره تنها، تزریق نیروی متدین و انقلابی به بدنه سینمای فعلی است؛ همین!