مادر اگر هست فقط فاطمه است
محمد هادی صحرایی
يَاأَيهَّاالَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيرَبُيُوتِكُمْ حَتىَ تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِكُمْ خَيرٌلَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ فَإِن لَّمْ تجِدُواْ فِيهَا أَحَدًا فَلَاتَدْخُلُوهَا حَتىَ يُؤْذَنَ لَكمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْكىَ لَكُمْ وَالله بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيم.1
بعد از رحلت مادر، بار سنگین خانه به دوش کودکانهاش افتاد. خانم خانهای شد که معمولی نبود و مرکز توجهات و مراجعات بود. پدر که خسته برمیگشت، به استقبالش میرفت و با آب خنکی که به دستش میداد، هم خستگی میگرفت و هم همزبانی و غمخواری و مهربانیاش، پدر را از تنهایی درمیآورد. گاهی که دشمنان لجبازی را به افراط میکشاندند و جسارت را به شرارت میرساندند و از بام خانههاشان شکمبه و زباله بر سر و روی پدر میانداختند یا در راهش خار میریختند، دستان کوچک او بود که با اشک چشم و آب، روی ماه پدر را میشست و یک یک خارها را از پای پدر میکشید و شیرین زبانیِ او بود که تشفی خاطر پدر بود.
خدیجه سلامالله علیها که مادر مؤمنین است و پیغمبرصلی الله علیه وآله او را به کبری ملقب کرد، خود لشکری بود، که رفت و پیغمبر و دخترش را با انبوه مشکلات تنها گذاشت و آه، که داغش چه سنگین بود. خدایش رفعت دهد که جایش را احدی پُر نکرد و غصهاش هرگز از قلب رسول، نرفت. مگر میشود فاطمه سلامالله علیها را بدون خدیجه و خدیجه را بدون فاطمه شناخت. این مادر و دختر از چهار زن برگزیده عالمند. خدیجه کانون محبتی بود که در خانه پیغمبر بود و فاطمه اگرچه کوچک بود ولی پروریده امُالمؤمنین بود و میدانست چگونه از رسول خدا مراقبت و محافظت کند. فاطمه، جان محمد بود و محمد جان فاطمه. عطر بهشت میداد و با جبرئیل مأنوس بود و با طنین وحی آشنا بود. خُلقش آسمانی بود و مثل همه دخترها، بابایی. و عاشقانه مثل یک مادر، به پیغمبرش خدمت میکرد. درست مثل یک مادر. ام ابیها را رسول خدا به او گفت. فِداها أَبوها نیز. فاطمه و فاطمه و فاطمه نامی بود که در خانه رسول خدا زیاد شنیده میشد و فاطمه مثل پروانه به دور شمع پدر میگردید.
بالید و برکشید و از میان خواستگاران شهیر، علی را به همسری برگزید که الطیبات للطیبین. افتخارات فاطمه منحصر به فرد است و چون نعمات خدا ناشمردنی. کوثر است دیگر. برکت محض. در خانه علی هم فاطمه کانون محبت بود و امانت پیغمبر به علی. اگرچه از خانه نبی به خانه ولی آمده بود، ولی جای خالی فاطمه درخانه رسولالله پیدا بود و پیامبر بیتاب او، مدام به دیدارشان میرفت و فاطمه نیز. خانه کم کم گرمتر میشد و جمعیت خوبان فزونی میگرفت. زهرا مادر شده و نورش تکثیر شده بود. حسن، حسین، زینب و امکلثوم. خانه علی و فاطمه بهشتی در زمین شده بود که ملائک به آن غبطه میخوردند و خیرهاش بودند و آسمان از آن نور میگرفت. اصلاً خلقت فاطمه برای نجات عالم از تاریکی بود و به این دلیل زهرایش نامیدند و فاطمه نامیدند چراکه شیعیانش را از مهالک و مصائب قیامت میرهاند. فاطمه محور بود و بر مدار علی میگردید و فرزندان گرد او. وقتی پیامبر مهمانشان میشد در اصل، خوبان عالم گرد میآمدند و خانهای بود که منظور آیه «فی بیوت أَذِنَ اللهُ أَن تُرفَع و یُذكَرُ فیهَا اسمُه...»2 بود. آخ از عمر کوتاه این منظومه نور. نور در نور بود و عالم در سرور.
به بچهها رسیدگی میکرد و همبازی آنان بود و مکتب تربیتی فاطمه اولین و موفقترین مکتب همهجانبهای است که تجربه شده و نتیجه داده است و مادر اگرهست فقط فاطمهست. مدعیان بنشینند و بشنوند. موفقترین دختر و همسر و مادر و بنده صالح خدا و موفقترین زن مسلمان. کدام خانواده مقدستر از خانواده فاطمه است؟ کدام نسل، پربرکتتر از نسل فاطمه؟ خدا طعنهزنندگان را رسواتر کند که طعنه میزدن، فاطمه کوثر است و تا ابد جوشان و جاری است و خدا خواسته که نسل پیغمبران را که به محمد رسیده است با فاطمه به قیامت برساند. فاطمه مادر موفق تاریخ است و تاریخ خوبان تا ابد مدیون زهراست. حسن و حسینش سرور جوانان اهل بهشت و زینبش زینت پدر است و پیغامبر کربلاست. او همدم مولا بود، مؤمنین. مادر حسین است، عاشقان و مادر مهدی است، منتظران. سلسلهًْالذهب ائمه هدی از اوست و با او شناخته میشوند. بانوی خانه علی، برکت عالم و بهانه خلقت است و امان اهل زمین و امید اهل آسمان. درِ خانهاش باب النجاهًْ محرومین و مظلومین بود که آتشش زدند.
مادر دنیا عقیم است که فاطمه دیگری بزاید. که دردانه هستی بود. بانویی که کارهای خانه را با کنیزش تقسیم میکرد و کنیزش معلم قرآن و متکلم به آن بود. مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سو/ زانکه مس وجود را فضه او طلا کند. ستایش او تمجید صرف نیست. ذکری مستحب است که برای زندگی امروزمان واجب است. اخلاق فاطمه، گمشده امروز ماست. راه نجات خانوادهها و مردان و زنانمان، نشستن پای مکتب اوست. اگرچه خدا نام مریم عذرا، مادر عیسای روحالله علیهماالسلام را 34 بار در قرآن آورده و برگزیده زنان عصر خود و اسوه عفاف و حیا و بندگی معرفی کرده و او و آسیه را الگوی مردان و زنان مؤمن معرفی نموده3 ولی نیازی به آوردن نام فاطمه در قرآن نیست. اهل علم و خرد باید با خواندن و شنیدن مکارم آنان، پی به عظمت فاطمه ببرند و استاد را بشناسند که رسول خدا فرمود فاطمه سرور زنان اهل بهشت و اهل عالم است.4
او پاره تن پیغمبر است و رضای او که رضای خداست، در رضایت فاطمه است و آزار او که آزار خداست، در آزردن فاطمه است و این حدیث مفصل و موثق و مستحکم و مستند، عجیب نیست برای کسی که واسطه رسالت به امامت است و نسل امامان، از او به پیغمبر خاتم میرسد. او سرچشمه پاکیها و معدن خوبیهاست. دختر رسالت است و همسر امامت و مادر هدایت. واژهها قاصرند که غباری از فهمش را به ذهنمان برسانند خدایا خودت مددی ده. فاطمه را چه میشود نامید و با چه میشود ستود؟ وقتی به نزدیکی در رسیدند فاطمه آنها را دید و آنها نیز فاطمه را، در را بست و میدانست که مسلمانان بدون اجازه وارد خانه نمیشوند تا چه رسد به هجوم و هیمه و سوزاندن و لگد به خانه خوبان با تکبیر. از اینجا به بعد را تاریخ سرافکنده مینویسد و حکایت در و دیوار را به نفسهای مادر سپرده است، که نفس به پشت در شمرده شمرده میزد او... آه، ای اهل آسمان برای روضه مادر به ما توان بدهید.
مادر چگونه از تو بگویم که حق ادا بشود؟ یا با غمت چگونه بسازم که جان، به در نشود؟ هرچند میدانم احساس سوختن به تماشا نمیشود. مادر بگو چه بر سرت آورد آن لگد. از قصههای عالم، این غصهات برایم. دنیا برای اهلش ما و غم تو مادر، درد تو روزی ما با رَدِ خونِ بر دَر. جوانمردان عالم! گوش تا گوش، گوش کنید که قصه غیرت است و ناموسی. فاطمه دختر پیغمبر به کنار، چه کسی زن حامله را لگد میزند؟ چه کسی زنی را مقابل شوهر دست بستهاش کتک میزند؟ چه کسی زنی را مقابل کودکش سیلی میزند؟ داستان کوچه گذشت و غصههایش ماند. مادر روزبه روز ضعیف میشد و غصه از علی پنهان میکرد تا که درد پهلو و بازو از او جز شبحی باقی نگذاشته بود و آهِ سردش قاتل علی و بچهها شده بود. پوستی بود بر استخوان نشسته. خانه علی، بیتالاحزان شده بود و کودکان کِز کرده بودند.گریههای فاطمه پایانی نداشت و دلخوش به وعده پدر بود که فاطمه، تو اولین کسی هستی که به من ملحق میشوی.
روز آخر کمی حال مادر خوب شده بود برخاست و کارِ خانه کرد. گفت امروز میخواهم خودم کار کنم. موی بچهها را شانه زد و شستوشو داد و نان پخت. بچهها ذوق کردند که حال مادرمان خوب شده. زینب گفت، دیشب حسن دست به مویم کشید و گفت: زینب بخواب، مادرمان خوب میشود. دختران را به خانه یکی از بنی هاشم فرستاد و پسران را به مزار پیغمبر تا دعا کنند. علی به مسجد رفت و فاطمه پارچه بر خود کشید و رو به قبله خوابید. اسماء؛ صدایم کن اگرجواب ندادم علی را خبر کن... خانم جان... دختر پیغمبر.... مادرجان ما یتیمان کوچه بنیهاشمیم که هنوز چادرت را به دست پیچاندهایم و با حَسَنَت در کوچههای غریبی، پشت سرت راه افتادهایم. فداییان حسینیم که غریب نباشد و شب و روز مدافعان زینبیم و برایش لشکر جهانی ساختهایم و در حال تغییر دادن تاریخیم. صف درصف، غیوران شیعه و سنی گرد هم آمدهاند تا مثل تو که اولین شهید مدافع حریم ولایتی، مدافع محترمها باشند. گذشت سکوت دربرابر سیلی. امروز مشت قلندر است و چشم قلدرها. مادر ببین به هوای حرمت میگذرد ایامم/ یک جان که بیشتر ندارم آن هم فدای تو.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ای افرادی که ایمان آوردهاید در خانههایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این برای شما بهتر است شاید متذکر شوید! و اگر کسی را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد بازگردید، بازگردید این برای شما پاکیزهتر است و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است. سوره نور، آیات 27 و 28.
2- سوره نور، آیه 36.
3- تحریم، 11.
4- شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج 9، ص 193.