kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۷۱۳۱
تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۱

حمله به خانواده و زن در فیلم‌های روی پرده


 مهدی امیدی
 
 سینمای بعد از انقلاب اسلامی در ایران، تجربه‌ای کم نظیر و قابل ستایش را در نحوه نمایش زن در هنر هفتم ترسیم کرد. تجربه فیلمسازهای ایرانی در دو دهه اول پس از پیروزی انقلاب، نشان داد که می‌توان بدون تعرض به حریم انسان‌ها و حفظ عفت و حجاب و ارزش‌های اسلامی، به اوج جذابیت و زیبایی در سینما رسید. اما از اواسط دهه 70 رفته رفته این الگو دستخوش تغییر قرار گرفت. سوداگران و جریانی که صرفا در پی اهداف تجاری است و شبه روشنفکرهای غربگرا در یک اتحاد نانوشته، کودتایی نرم و تدریجی را علیه این تصویرسازی اجرا کردند، به طوری که اکنون آنچه از زن و خانواده در فیلم‌های روی پرده می‌بینیم، کاملا با سینمای سال‌های ابتدایی انقلاب در تعارض است. از این تاریخ به بعد، رفته رفته نقش‌هایی چون مادر و همسر، یا بانوانی که نقش مثبت اجتماعی بر عهده‌دارند در فیلم‌های ما کمرنگ و کمرنگ‌تر شد و به جای آن دختران فراری، زنان خیابانی، زن‌هایی که نقش‌های مردانه دارند، زن‌هایی به دنبال مهاجرت، خانم‌های سیگاری یا معتاد، بانوان مجرم و زندانی، زنان اغواگر، زنان ضد مرد و موارد مشابه دیگر، غلبه یافتند. برخی از بانوان فیلمساز نیز در‌اشاعه این نوع نگاه و بازنمایی زن در سینما موثر بودند. نکته مهم این است که هویت و ماهیت سینمای ایران تا حد زیادی وابسته به نوع نمایش زن و نهاد خانواده است. به همین دلیل هم مخدوش شدن این نقش، به معنی تخریب بخش زیادی از هویت و شخصیت سینمای ایران است.
انحراف در نوع نمایش زن و خانواده در فیلم‌های سال 96 شدت یافته است. کافی است تا فیلم‌های درحال نمایش سینما را مرور کنیم تا به عمق فاجعه پی ببریم.
اوج خانواده ستیزی را می‌توان در فیلم «خانه دختر» دید. نکته قابل تأمل این است که کارگردان این فیلم، یکی از پر کارترین کارگردان‌های تلویزیون در زمینه تولید سریال‌های خانوادگی است. اما این فیلمساز از خودش دو چهره متفاوت نشان داده است. در تلویزیون برای جلب توجه مدیران صداوسیما و چنگ انداختن به بودجه، خود را دلسوز خانواده و پیگیر آسیب‌های خانوادگی نشان می‌دهد و در سینما برای فتح گیشه و جذب مخاطب به هر ترفندی دست می‌زند و در فیلم آخرش به طور مستقیم، نهاد خانواده را هدف گرفته است. این کارگردان دو چهره در این فیلم که چند سالی از اکران دور نگه داشته شده بود و به لطف سیاست نمایش فیلم‌های مشکل دار در سازمان سینمایی به پرده سینماها نزدیک شده، چهار سوژه ارزشی را هدف تخریب و تخطئه قرار داده است. اول خانواده را محیطی ترسناک و مرکز آزار و اذیت نمایش داده است. دوم، پدر را به عنوان ستون و سرپرست این نهاد مقدس، به عنوان عامل سقوط و نابودی زندگی دختر خود معرفی می‌کند. ازدواج، دیگر محور تخریبی این فیلم است. دختری که قبلا در خانواده و از سوی پدرش آزار دیده بود، برای ازدواج و به خاطر سنت‌ها و باورهایی که حول این مقوله وجود دارد، به اوج بدبختی می‌رسد و راهی جز فرار و مرگ نمی‌یابد. تکمیل‌کننده این پازل، قشر متدین جامعه است که باز هم در این فیلم در قالب هیولاهایی منفور به نمایش در آمده است!
فیلم «مَلی و راه‌های نرفته‌اش» هم همچون سایر فیلم‌های تهمینه میلانی، با الگوهای شبه‌فمینیستی، روایتگر تضاد و جنگ بی‌پایان زن و مرد است. در این فیلم، زنان موجوداتی به نمایش در می‌آیند که به راحتی فریب مردان را می‌خورند از سوی آنها قربانی می‌شوند. این فیلم هم نهاد خانواده را قربانگاه زنان و دختران نمایش می‌دهد. به طوری که همه زنان در فیلم -بدون استثنا- از سوی اعضای خانواده خود آسیب‌های جسمی و روانی می‌بینند.
فیلم «مالاریا» تازه‌ترین ساخته پرویز شهبازی هم تقریبا چنین وضعیتی دارد. این فیلم هم سعی در ترسیم ماجراهای یک دختر و پسر جوان را دارد که از دست خانواده‌های متعصب خود فرار می‌کنند و گرفتار مصائبی می‌شوند. اما مشکل فیلم این است که به جای دادن درکی درست و جدید از روابط انسانی، به ترویج و تأیید آسیب‌های اجتماعی می‌پردازد. ورود فیلم به جشن‌های مربوط به برجام، وصله‌ای بی‌ربط است که مشخص نیست چرا به داستان بسته شده است. به‌طور کلی در فیلم «مالاریا» هیچ داستانی تعریف نمی‌شود. آنچه به خورد مخاطب داده می‌شود، یک روایت مغشوش و بی‌منطق و فاقد تفکر و متظاهر است. نکته قابل تأمل این است که همه فیلم‌ها هم خانواده سنتی و مردان -پدر، شوهر و برادر- را متهم ردیف اول آسیب دیدن زنان معرفی می‌کنند. مثل فیلم «مالاریا» که همچون اسمش، دچار بیماری محتوایی است.
فیلم «تابستان داغ» اثر ابراهیم ایرج‌زاد، تحت تأثیر سینمای اصغر فرهادی به تقابل دو خانواده از طبقه فرودست و فرادست می‌پردازد.در خانواده مرفه، زن کتک می‌خورد، در خانواده فرودست هم زن قربانی خودخواهی شوهرش است و باید به جای او بار زندگی را بر دوش بکشد. بحران در کانون خانواده محور درام فیلم است، بحرانی که ناشی از شاغل بودن زن و دوری زن و شوهر از یکدیگر معرفی می‌شود. هر چند که‌اشارات فیلم درست و به‌جا هستند اما «تابستان داغ» فاقد تحلیلی عمیق درباره معضلات چنین خانواده‌هایی است. ضمن اینکه حجم بالای توهین و حملات هیستریک همسران به یکدیگر، فضای فیلم را به شدت خشن و بی‌رحم کرده است.
فیلم «ایتالیا، ایتالیا» هم بدون ارائه تحلیلی عمیق در آسیب‌شناسی مسائل خانواده، صرفا به نمایش درگیری و تنش در روابط زن و شوهر می‌پردازد. اولین ساخته کاوه صباغ زاده نمایش دهنده یک رابطه عاطفی است که بدون هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای شکل می‌گیرد، اوج می‌گیرد و به ازدواج می‌انجامد، سرد می‌شود و در نهایت از هم می‌پاشد. اما آموزه یا دلیل مشخصی برای این فروپاشی، ترسیم نشده است.
فیلم «سارا و آیدا» ساخته مازیار میری هم اثر دیگری تحت تأثیر سینمای اصغر فرهادی است. این فیلم هم روایتگر زنانی تنها در میان مردان دیوسیرت است. همچنانکه در فیلم «خفگی» فریدون جیرانی باز هم شاهد زنانی تنها و بی‌کس و مبتلا به بیماری‌های روانی هستیم که اسیر مردهایی گرگ صفت هستند.
در فیلم «نگار» رامبد جوان هم شخصیت زن از ابتدا تا انتها درحال نمایش حرکات محیرالعقول رزمی است. در این فیلم هم هیچ نشانی از یک خانواده یا زن به معنای واقعی نیستیم.
فیلم «ائو»(خانه) به کارگردانی اصغر یوسفی‌نژاد به طور کلی فیلمی درباره باطن پلید انسان است. انسان‌هایی که در وانفسای فوت یک فرد و با حضور بر بالین متوفی، گویی فرصتی برای برملا ساختن ذات خود می‌یابند! در این میان زنان نیز نقش پررنگی دارند. به طوری که در پایان فیلم مشخص می‌شود که دختر فرد متوفی، برای رسیدن به ارث و میراث، با شراکت و همراهی شوهرش، پدر خود را مسموم کرده‌اند!
به جز این فیلم‌ها، اغلب آثاری که طی ماه‌های اخیر اکران شدند نیز دچار چنین وضعیتی هستند. فیلم‌هایی چون «پا تو کفش من نکن»، «ماجان»،«خوب، بد، جلف»، «گشت 2»، «رگ خواب»، «نهنگ عنبر»، «اکسیدان» و... همه تصویری مغشوش از خانواده یا نگاهی منفی به زن را نمایش دادند.
 آنچه مشخص است، همه این فیلم‌ها درپی القای بن‌بست بودن زندگی خانوادگی هستند. این وضعیت گویای آن است که بازنمایی خانواده و به طور خاص زن در سینمای ایران، درحال انحراف از معیار است و به یک بازنگری و آسیب‌شناسی جدی نیاز دارد. این نوع تصویرسازی از زنان و خانواده در اغلب فیلم‌های سینمای ما با واقعیت جاری در بخش بزرگ جامعه در تضاد است. به صراحت باید گفت که فیلم‌های سینمای ایران آینه تمام نمای فضای اجتماعی ما نیستند و تنها به روایت و گزارش اقلیت‌ می‌پردازند. از طرف دیگر، از آنجایی که به هر حال سینما یک رسانه تأثیرگذار است، جهت‌گیری بسیاری از فیلم‌ها تأثیری منفی و مخرب بر فرهنگ عمومی ما خواهد گذاشت.
البته تعداد انگشت شماری از فیلم‌ها هم هستند که برخلاف این مسیر، محتوایی پاک و اصیل دارند. ازجمله فیلم‌های در حال اکران می‌توان به فیلمی‌اشاره کرد که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از آن یاد کرده است. سیدعباس صالحی وزیر ارشاد در فضای مجازی نوشته است: «دخترم با مادرش به دیدن فیلم قهرمانان کوچک رفته بود، سینمای کودک موضوع نویی را تجربه می‌کند: خرید کالای ایرانی. فیلم را پسندیده بود.»
با این حال باید از وزیر محترم ارشاد و همچنین معاون محترم سینمایی شان، محمدمهدی حیدریان پرسید که آیا همسر و فرزندان دختر ایشان به دیدن سایر فیلم‌های درحال اکران رفته اند؟ آیا مسئولان فرهنگی و سینمایی به فرزندان خود اجازه می‌دهند تا به دیدن فیلم‌هایی بروند که تماما تصویری زشت و غیراخلاقی از زنان و دختران ایرانی نمایش می‌دهند و در هیچ کدام از آنها چیزی به نام خانواده دیده نمی‌شود؟! آیا مسئولان نمی‌دانند که سینما یک هنر و رسانه مسلط و تأثیرگذار است و روی ذهن و روح دخترانی که در سنین پایین هستند تأثیر بسیار زیادی می‌گذارد؟ وقتی در یک بازه زمانی، ده‌ها فیلم روی پرده سینما می‌رود که محتوای آنها، مملو از نگاه جنسی و غیرانسانی به زن است، قطعا این تصویرسازی در جامعه رواج می‌یابد. وقتی بچه‌های ما می‌بینند که در سینما فیلم‌هایی اکران می‌شود که موضوع اغلب آنها به اغوا شدن مردان توسط زنان یا قربانی شدن زنان توسط مردان، جلوه فروشی و خودنمایی جنسی بانوان، دعوا و جدایی همسرها و... بدون هیچ آسیب‌شناسی است، قطعا روی ذهنیت آنها درباره جنس مخالف و خانواده تأثیر می‌گذارد. ‌ای‌کاش وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس‌سازمان سینمایی، همه فرزندان ایران را همچون فرزند خود می‌پنداشتند و زمینه را برای تولید و نمایش فیلم‌های پاکیزه و خانوادگی فراهم می‌کردند.
فراموش نکنیم که سینمای ما در روزگاری نه چندان دور، به لطف انقلاب اسلامی و دم مسیحایی امام خمینی(ره) مظهر و سمبل خانواده دوستی و نمایش تصویر زیبا و انسانی از زن بود. در همان دورانی که سینمای ما این چنین بود، مردم جلوی گیشه سینماها صف‌های طولانی می‌بستند و سالانه ده‌ها میلیون نفر از مردم به سینماها می‌رفتند.