kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۵۸۱۲
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۲۰

لزوم وسعت اندیشه انسان به اندازه ابدیت(خوان حکمت)


عزيزان دانشگاهي سؤالاتي دارند كه محور اصلي اين سؤالات اين است كه اين مهندسي فرهنگي و فكري كه ما دانشجويان را طوري تربيت كنيم كه اينها با ايرانِ امروز و ايرانِ فردا و ايرانِ پس‌فردا هماهنگ باشند، اين راهش چيست؟ و چگونه مسائل تربيتي را مطرح كنيم كه بار حقوقي و اخلاقي را به آساني بكشد؛ يعني آن استاد بايد طوري تعليم بدهد كه رخشي بسازد كه بار رستم را بكِشد؛ چون سنگينيِ رستم را فقط همان رخش مي‌كِشد، سنگيني مطالب را يك بيان مستدلّ عقليِ علمي معناً با لفظي شيوا لفظاً كه رخشي باشد آن معنا را به دوش بكِشد.
ضرورت انسان‌شناسي
 قسمت مهمّ اين مسائل به انسان‌شناسي مربوط است، تا ما انسان را چطور بشناسيم؛ اگر ما خودمان را درست شناختيم، اين معارف را هم درست مي‌شناسيم و به دنبالش هم مي‌رويم و اگر خود را درست نشناختيم، اينها براي ما يك بار زايدي است. آيه سوره مباركه «مائده» مي‌فرمايد سر جايتان باشيد:يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ؛(1). (عَلَيْكُمْ) اسم فعل است. (َنْفُسَكُمْ) منصوب است به اين «الزموا» كه از همين (عَلَيْكُمْ) در مي‌آيد؛ يعني سر جاي خود باشيد و هيچ تكانی نخوريد. اينکه می‎گويد سر جاي خود باشيد، جاي ما در اين عالَم كجاست؟ آيا ما مثل يك ميوه هستيم، مثل يك درخت هستيم كه بعد از يك مدت مي‌پوسيم و از بين مي‌رويم يا مثل آن پرنده‌ایم كه از قفس و از پوست بيرون مي‌آييم؟ آنچه غرب به دنبال آن است همين است كه انسان مثل يك ميوه است، مثل يك حيوان است كه بعد از مدتي مي‌پوسد و بعد خبري نيست چه بد چه خوب. از پوسيده كسي سؤال نمي‌كند كه تلخ بودي يا شيرين، اين سيب و گلابيِ خوش‌طعم را بعد از پوسيدن كسي پاداش نمي‌دهد، آن ميوه حنظل تلخ را بعد از پوسيدن كسي شلاق نمي‌زند. اینکه انسان مي‌ميرد؛ يعني مي‌پوسد؟ همين كه در چاله مي‌رود يعني تمام شد؟ يا وقتي مي‌ميرد از پوست به در مي‌آيد؟ تنها كسانی كه زير آسمان به اين سؤال جواب دادند انبيا بودند، مخصوصاً قرآن كريم.
انسان؛ میراننده مرگ
 قرآن آمده به ما بفهماند که انسان مرگ را مي‌ميراند نه بميرد. بدترين دشمن ما مرگِ ماست، ما اگر از هر چيزي مي‌ترسيم براي اين است كه مي‌ترسيم بميريم، اگر از انفجار، از گلوله، از سيل، از غدّه‌هاي بدخيم سرطان مي‌ترسيم؛ براي اينكه مي‌ترسيم بميريم. دين آمده گفته شما مرگ را مي‌ميرانيد نه بميريد، شما مرگ را مي‌پوسانيد نه بپوسيد، شما ابدي هستيد كه هستيد كه هستيد:كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهًْ الْمَوْتِ؛ (2) قرآن نگفت «كلّ نفس يذوقها الموت»، هر كسي را مرگ مي‌چشد، بلکه گفت هر كسي مرگ را مي‌چشد. هر ذائقي مذوق خودش را هضم مي‌كند. الآن يك ليوان شربت، آب يا يك استكان چاي كه به شما دادند شما نوشيديد، شما آن را هضم كرديد يا او شما را؟ هر ذائقي مذوق خود را هضم مي‌كند. پيام قرآن اين است كه انسان مرگ را مي‌ميراند. زير اين آسمان اين حرف را آیا غير از انبيا كسي آمد بگويد كه انسان مرگ را مي‌ميراند، انسان از بين نمي‌رود، ابدي هست يا نه. اوّل و آخر و وسط همه حرف‌ها همين است كه ما خودمان را بشناسيم.
 در سوره مباركه «مائده» فرمود آقايان! خودتان را بشناسيد، شما مثل يك ميوه نيستيد، مثل يك چوب نيستيد، مثل آهن نيستيد كه بعد از چند سال زنگ بزند بپوسد، هيچ چيزی نيستيد، شما هستيد كه هستيد كه هستيد.
لزوم ابدی اندیشیدن
اگر ما هستيم، يك حرف‌هاي ابدي، كالاي ابدي و فكر ابدي مي‌خواهد. جناب فخرالدين رازي مشغول مطالعه بود و يك مقدار به ‌اشتباهش پي برد. آن عارف معروف عصرش يك نامه برايش نوشت كه جناب فخرالدين رازي ممكن است بعد از مدتي پي به‌اشتباه كنوني ببري، اما علمي تهيه كن كه اين علم، علم دوران مهدكودك نباشد؛ ما يك علمي داريم براي دوران مهدكودك، بعد علمي داريم براي دبستان، بعد دبيرستان، بعد دانشگاه، اين علوم فرق مي‌كند. فرمود اين علم مهندسي و طب و كشاورزي و دامداري براي اين تن است. ما مادامي كه زنده‌ايم مهندسي مي‌خواهيم، طب مي‌خواهيم، كشاورزي و دامداري مي‌خواهيم كه تأمين بشود. بعد از مرگ كسي نزد شما نمی‎آيد بگويد که من مريضم، شما مرا معالجه كن يا براي من خانه بساز يا دامداری مرا تقويت کن! همه اين علوم براي مهدكودك است، ما به عالَم ابد مي‌رسيم. حالا آنجا نه خود ما مريض مي‌شويم، نه اگر طبيب بوديم كسي به سراغ ما مي‌آيد، نه خودمان محتاج به خانه‌ايم چون (غُرَفٌ مَبْنِيَّة)(3) آماده است، نه كسي خانه مي‌خواهد ما برايش بسازيم، مهندسي رخت برمي‌بندد، طبّ رخت برمي‌بندد، كشاورزي و دامداري رخت برمي‌بندد، همه اين حِرَف براي مهدكودك است. از اين علوم تجربي پايين‌تر ديگر علمي نداريم؛ علمي كه با چشم و گوش و حسّ كار مي‌كند. از اين علم بالاتر يك تجريدي متوسط است به نام رياضي که بالاتر از فيزيك و شيمي و اينهاست. از رياضي بالاتر علم كلام است كه تجريدي است و نه تجربي، از علم كلام بالاتر علم فلسفه است كه تجريديِ تام‌تر است، از فلسفه بالاتر علم عرفان نظري است كه از او دقيق‌تر و قوي‌تر است، يك علم شهودي هم هست كه در جاي ديگر است. اينها راه‌هايي است كه به ما گفتند به سراغ اينها برويد. آنگاه اگر كسي در اين مسير افتاد، نه بيراهه مي‌رود نه راه كسي را مي‌بند، نه فخر مي‌كند كه من اينقدر بلدم. هر روز خاضعتر، خاشعتر، سجده شكرش بيشتر كه تو اينها را به ما ياد دادي. ما تا چه وقت مهدكودكي بينديشيم؟ فرمود شما هستيد كه هستيد و ابدي هستيد. حالا سخن از ده ميليارد سال و صد ميليارد سال نيست، ما نه متزمّن(زمانمند) هستيم نه متمكّن (مکاندار). الان اگر از ما سؤال بکنند دو دوتا چهار تا چند سالش است؟ می‌گوييم اين نه زمانمند است، نه مکاندار، چون اين يک شيء مجرّد است و شيء مجرّد نه زمان دارد نه مكان؛ ما اين‌طور هستيم، حداقل ما اين است. پس كاري بايد انجام دهیم كه نپوسد؛ درسي بخوانيم كه نپوسد؛ علمي ياد بگيريم كه نپوسد، آن وقت نه راه كسي را مي‌بنديم و در قيامت هم همه شهدا از ما حق‌شناسي مي‌كنند، امام هم از ما حق‌شناسي مي‌كند كه دستور و راه او را رفتيم. اين شهدا از ما چه مي‌خواهند، همين را مي‌خواهند.
 فرمود: (عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ)، چرا خودتان را گم كرديد؟ چقدر اين بيان نوراني علي بن ابيطالب شيرين است كه فرمود: من تعجّب مي‎کنم مردم، خودکار، دستمال، تسبيح دستشان و اين چاقوي جيبشان را گم مي‌كنند، بعد اعلام مي‌كنند كه ما چاقو گم کرديم، ساعت گم كرديم؛ولی خودشان را گم كردند نرفتند نزد کسی بگويند که آقا من خودم گم شدم، من را پيدا کن سرجايم بنشينم: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا يَطْلُبُهَا»(4) اين ساعتش را گم مي‌كند، داد مي‌زند و به همه هم مي‌گويد من ساعتم را گم كردم، پيدا کنيد! خودش را گم كرده نمي‌رود بگويد آقا من كجا هستم مرا ببر سر جايم؛ اين تعجب علي بن ابيطالب است: «عَجِبْتُ لِمَن». «اِنشاد ضالّه»؛ يعني كسي بگويد من فلان چيز را گم كردم شما پيدا كرديد به من بدهيد. فرمود اينها براي خودشان به اندازه دستمال جيبشان، تسبيح دستشان و انگشتر دستشان ارزش قائل نيستند.
بازده ابدی علوم دنیوی
 قهراً ما بایدعلمي ياد بگیريم كه ابدي باشيم. اين علوم درست است كه ابدي نيستند، ولي بازده ابدي مي‌تواند داشته باشد؛ يعني همين طبيب بعد از مرگ مطب ندارد؛ اما آن كاري كه كرده در كنار ابديّت او هست. همين كشاورز بعد از مرگ، كشاورزي و دامداري و اينها ندارد؛ اما آن خدماتي كه به جامعه كرده است محصولش براي ابد مي‌داند:«إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُه‏».(5)پس ما مي‌توانيم با همين كشاروزي ابدي باشيم، با همين دامداري ابدي باشيم.
بنابراين آ‌ن مهندسي فكري، اوّلین راهش شناخت انسان است و طوري هم مي‌شود او را تربيت كرد كه نه بيراهه برود، نه راه ديگري را ببندد.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 23/6/96
خوان حکمت روزهای یک شنبه منتشر می‌شود.    
مرکز اطلاع‌رسانی اسرا 
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. مائده، 105.
2. آل عمران، 185؛ انبياء، 35؛ عنکبوت، 57.
3. زمر، 20.
4. غرر الحكم و دررالكلم، ص460.
5. جامع الأخبار(للشعيري)، ص105.