kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۱۱۸۲
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۳
شهید محسن حججی فاتح قلب‌ها شد

گذاشت آخرسر، روی پای مولا سر


سرویس ادب و هنر-
هنوز چند روزی از ماجرای «سلفی حقارت» نگذشته بود که این بار، انتشار عکس پرصلابت شهید محسن حججی،در لحظه اسارت و قبل از اینکه سرش به دست داعشی‌ها از تنش جدا شود، موجب سرافرازی شد.
اسارت و شهادت حسینی وار رزمنده مدافع حرم، شهید محسن حججی این روزها به پدیده اصلی فضای مجازی در ایران تبدیل شده است. آرامش، صلابت و ایمان جاری در چهره این جوان، آن هم درست در شرایطی که اسیر داعشی‌های درنده خو بوده و می‌دانسته که تا چند لحظه دیگر سر از تنش جدا می‌شود، او را به ستاره‌ای تبدیل نموده که درخشش اش، راه را از بی‌راه نشان می‌دهد.
در روزهایی که همه رسانه‌ها سعی دارند تا تصویری هنجارشکن و غربزده از نسل جوان جامعه را تثبیت کند، مردی قهرمان این سرزمین شده است که نماد و نماینده واقعی جوان ایرانی است؛ محسن حججی، بزرگمردی که تنها 25 سال سن داشت، از نسل دهه هفتادی‌هاست که ره صد ساله را یک شبه طی کرد. حججی، حجتی است بر اینکه با گذشت 20 سال از پایان دوران دفاع مقدس، هنوز هم راه ایثار و شهادت ادامه دارد. وقتی وصیتنامه‌های صوتی محسن حججی را می‌خوانیم، یاد این جملات سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی می‌افتیم که مردان شهادت طلب را عاشوراییان قرن پانزدهم هجري قمري می‌دانست؛ هم آنان كه كره‌ زمين قرن‌هاست انتظار آنان را مي‌كشد تا بر خاك بلاديده‌ اين سياره قدم گذارند و عصر ظلمت و بي‌خبري را به پايان برسانند...
همچنان که شهید مدافع حرم محسن حججی به پسرش علی، وصیت کرده بود: «علی جان بابا من خیلی دلم می‌خواهد در این راه رو سفید و شهید شوم. خیلی دلم می‌خواهد که یک بار قبل از ظهور امام زمان(عج) و یک بار بعد از ظهور شهید شوم. به خیال خودم این یک نوع زرنگی است. ان شاءالله که بتوانم به این آرزو برسم. اما باز هم راضی‌ام به رضای خدا. اگر به آرزویم رسیدم و شهید شدم که الحمدلله، اگر هم به آرزویم نرسیدم، شاید لایق نبودم و شاید صلاح خدا چیز دیگری بوده... بعضی وقت‌ها دل کندن از بعضی چیزها باعث می‌شود تا آدم به چیزهای خیلی بهتری دست پیدا کند. من از تو و مامانت دل کندم تا بتوانم نوکری حضرت زینب(س) را به دست بیاورم. سعی کن جوری زندگی کنی که خدا عاشقت شود.»
و در وصیت دیگری خطاب به همسرش گفته بود: «پسرم را جوری تربیت کن تا سرباز امام زمان(عج) شود.»
همسر شهید حججی هم در پیامی به همه مردم اعلام کرد: «محسن من رفت تا امام خامنه‌ای تنها نباشد. من از همه می‌خواهم که راهش را ادامه دهند. محسن سرش رفت تا روسری نرود... دشمن منتظر یک نشانه از ماست که شاد شود. من اصلا دلم نمی‌خواهد که دشمن اشک من را ببیند. هر اشکی هم که می‌ریزم، هر اشکی تا الان ریختم، هدف داشته است. هدف اشک هایم حضرت زینب(س) بوده است. من یک داغ دیدم، اما امان از دل زینب(س).»
واکنش مردم به شهادت حججی
اما شهادت محسن حججی موجی از واکنش‌ها را میان مردم و نخبگان در فضای مجازی برانگیخت.
یکی از کاربران فضای مجازی نوشته است: «چگونه زندگی کرده بودی برادر که این چنین شهادتت روضه به پا کرد در میان مردم سرزمینت... خوشا به اخلاصت». دیگری نوشته «می شود اسیر شد و با یک نگاه دشمن را از پای درآورد...»
هنرمندان نیز واکنش‌های قابل توجهی به این موضوع نشان دادند. بطور مثال، رضا صادقی، خواننده با انتشار متنی در صفحه شخصی خود در فضای مجازی به نماینده‌هایی که اخیرا با «سلفی حقارت» مشهور شدند کنایه زده و خطاب به شهید حججی نوشته است: «نماینده ملت من تویی با اقتدار و وقار... نه سلفی بگیران بی‌اندیشه. اینجا همه دچار دعوای بعد انتخاب و انتصاب و آنجا بفکر سرزمینت، اعتقادت و....»
کنایه به سلفی حقارت در بسیاری از نوشته‌های مردم در فضای مجازی دیده می‌شود. شخص دیگری هم نوشته است «بعد از تو، همه سلفی‌ها، سلفی حقارت خواهد بود.»
حسن روح الامین، نقاش برجسته هم یک تابلوی نقاشی درباره شهادت حججی کشیده که بطور تمثیلی، شهیدان کربلا و سیدالشهدا(ع) به استقبال محسن حججی رفته‌اند. وی همچنین معتقد است که قاتل واقعی حججی، آمریکاست. وی در گفت‌وگو با مهر اظهار داشت: من ترجیح می‌دهم اثرم خود گویای نگاهم باشد اما برایم آنچه مهم بود این مسئله است که شهید حججی در شکست جبهه اسلام شهید نشد بلکه در پاتکی که آمریکا در مرز عراق و سوریه زد، اسیر و بعد شهید شد. برای همین در تصویر من شما دود و آتش هم می‌بینید. در واقع آمریکا آنجا را بمباران کرد وگرنه داعش قدرتی برای اسیر کردن رزمندگان ما ندارد.
میلاد عرفانپور، شاعر جوان و همشهری شهید محسن حججی هم شعری را درباره وی سروده که مطلع آن عبارت است از:
صلابتی که در نگاه توست شقاوتی که در نگاه اوست
جهنم و بهشت را ببین: نگاه دشمن و نگاه دوست
واکنش‌ها به شهادت محسن حججی به خارج از مرزهای کشورمان نیز رسید.
منار صباغ، مجری تلویزیون المنار طی پیام توئیتری در واکنش به شهادت شهید محسن حججی نوشت: «همیشه سعی می‌کردم کربلا را با حسین شهید و شمر لعینش تخیّل کنم؛ اما امروز دیدم و بعد از این خیال نخواهم کرد.»
پیش بینی شهادت در وصیت‌نامه
روز گذشته، وصیت‌نامه شهید مدافع حرم، محسن حججی در رسانه‌ها منتشر شد.
در بخشی از این وصیت‌نامه آمده است: حالا که دست‌هایم بسته است می‌نویسم نه با قلم که با نگاه و نه با جوهر که با خون، رو به دوربین ایستاده‌ام و ایستاده‌ام رو به همه شما، رو به رفقا، رو به خانواده‌ام، رو به رهبر عزیزم و رو به حرم. حرامزاده‌ای خنجر به دست است و دوست دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمه‌گاهم هیچ ترسی در من نیست. تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز و امامم سید علی خامنه‌ای و فرمانده‌ام حاج قاسم و به رهبرم بگویید که «اگر در بین مردمان زمان خودت و کلامت غریبید ما اینجا برای اجرای فرمان شما آمده‌ایم و آماده تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد».
در پایان این وصیتنامه نیز می‌خوانیم: خدّالتریب شدنم را از مسجد فاطمه الزهرای(ع) دورک شروع کردم و به خاک آلودم تمام جسمم را تا برای مردمی که عاشق مولایند مسجد بسازیم. روی زمینی نیستم که می‌بینید، ملائک صف به صفند کاش همه چیز واقعی بود. درد پهلویم کاش ساکت نمی‌شد و حالا منتظر روضه قتلگاهم، حتماً سخت است برایتان خواندن ولی برای من نور سید و سالار شهیدان دشت را روشن کرده است.اینجا رضاً برضاک را می‌خواهم زمزمه کنم. انگار پوست دستم را بین دو انگشت فشردند و من مولای بی‌سر را می‌بینم که هم‌دوش زینب آمده‌اند و بوی یاس و خون در آمیخته هستم.حرامیان در شعله‌های شرارت می‌سوزند.

به نام نامی سر، بسمه‌‌تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر
 فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بنده‌ تو نخواهد گذاشت، هرجا سر
 قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر
 سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر
هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»
همان سری که «یحب الجمال» محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر
 سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر
 زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر
 سپس به معرکه عابس، «أجنّنی»گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
 بنازم «ام وهب» را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
 خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخرسر، روی پای مولا سر
 چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر
 در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر
 پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
 میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر
 حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر
 تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر
 جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
 صدای آیه کهف الرقیم می‌آید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
 عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر
 دلم هوای حرم کرده است می‌دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر