kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۱۱۱۵
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۴

سازمان میراث فرهنگی و حکایت نفوذ!


 پژمان کریمی

 با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 برابر با 1979 میلادی، موسسات و نهادهایی تعطیل شدند. دلیل تعطیل شدن، تناقض اهداف و ماموریتهای آن موسسات و... با اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی بود. مانند؛ نمایندگی موسسه یا شرکت انتشارات فرانکلین در ایران!
در سال 1952موسسه انتشارات فرانکلین با کاملا ماهیت آمریکایی پایه گذاری شد و شروع به کار کرد. مدیر عامل موسسه «دیتوس سی. اسمیت» و همکارانش برآن بودند تا به عنوان زمینه اصلی فعالیت، کتابهای آمریکایی را ترجمه و برای کشورهای در حال توسعه منتشر کنند. این یعنی اینکه؛ «هدف اصلی موسسه، ترویج اندیشه و فرهنگ و ارزشهای آمریکایی است!»
به تدریج شعبه‌های این موسسه با همکاری دولتهای دوست ایالات متحده، در کشورهای مختلف و بویژه آفریقایی پا گرفت.
 در سال 1953 یعنی تقریبا یک سال پس از تاسیس موسسه، شعبه تهران آن هم فعالیت خود را رسما آغاز کرد.
دامنه فعالیت فرانکلین خاصه در ایران به انتشار کتابهای آمریکایی خلاصه نشد. کتابهایی به قلم نویسندگان کشورهای هدف بدست فرانکلین، حکم و مجال انتشار پیدا کرد.
 کتابهای درسی در ایران، محصول ماموریت نمایندگی فرانکلین در تهران بود. به این شکل، سایه سنگین ارزشهای آمریکایی بر کتابهای درسی ایران سایه افکند. طبعا، این دستاورد کوچکی برای دولتی استعمارگر به شمار نمی‌آمد.
مدیر نمایندگی تهران را فردی به نام «همایون صنعتی‌زاده» عهده دار شد. صنعتی زاده ملحد و عضو رسمی حزب توده ایران بود. وی که از تباری بابی بود، پس از خروج از حلقه عضویت حزب توده ارتباطاتی با دفتر نمایندگی اسرائیل در تهران برقرار کرد و به گواهی اسناد ساواک وی کارمند بخش اطلاعات سفارت انگلیس بود. حضور وی در دفتر فرانکلین اما، زمینه شد برای حضور عناصر توده‌ای در موسسه فرنکلین! یکی از این سلف؛ «نجف دریابندری» - نویسنده و مترجم - است که به گواهی مورخ نامی – قاسم تبریزی – به جرم توده‌ای بودن، حکم اعدام وی از سوی رژیم طاغوت صادر شده بود.
اما چرا رژیم، از اعدام وی طرف‌نظر می‌کند و چرا سال‌های پس از زندان با فراغت و البته بهره مند از مواهب رژیم پهلوی روزگار می‌گذراند، معمای پیچیده‌ای نیست. او دقیقا به عنوان پادوی طاغوت و در خدمت ترویج ارزشهای آمریکایی قرار گرفته بود. او دقیقا در قامتی ظاهر شد که صنعتی‌زاده بدان درآمده بود:
پادویی دستگاه جاسوسی آمریکا!...این ادعا کاملا مستند به گزارش 25 اسفند 1350ساواک است!
دریابندری به مدت 17 سال به موسسه فرانکلین خدمت کرد. او بعدها به رادیو تلویزیون ملی ایران رفت که به دلیل حضور افرادی چون کامبیز محمودی - قائم مقام قطبی رئیس سازمان- با اراده بهاییان هدایت می‌شد. او کار ترجمه فیلم‌ها و سریال‌های آمریکایی را در این رسانه پی گرفت.
در اسفند سال 1357 حزبی موسوم به «جبهه دموکراتیک ملی ایران «به رهبری هدایت الله متین دفتری – نوه دومین دختر محمد مصدق - اعلام موجودیت کرد. این حزب علنا خواستار «نه» گفتن مردم ایران در رفراندم 12 فروردین سال 1358 به نظام جمهوری اسلامی شد. شدت کینه وتعارض این حزب با جمهوری اسلامی به حدی بود که این شکل رسما با گروهک منافقین دست همکاری داد و به عضویت «شورای - به اصطلاح - ملی مقاومت ایران» در آمد و مریم رجوی را به عنوان رئیس‌جمهور منتخب خود معرفی نمود. نجف دریابندری در کنار ملحدینی چون غلامحسین ساعدی در جبهه الحادی دموکراتیک ملی ایران عضو شد و فعالیت کرد.
پس از فروپاشی شورای کذایی مقاومت ملی ایران، دریابندری مدتی سرگردان شد تا اینکه قلم مسموم‌اش سر از فصلنامه «ایران نامه» متعلق به بنیاد مطالعات ایران مستقر در آمریکا ومنسوب به‌اشرف پهلوی در آورد.
اما... اما یازدهم مرداد سال جاری خبری شگفت‌انگیز منتشر شد:
خبرگزاری‌ها و از جمله ایسنا، خبر دادند:
به عبارتی سازمان میراث فرهنگی - یکی از سازمان‌های رسمی جمهوری اسلامی - یک ضد انقلاب ملحد و خائن را که در دین ستیزی و ریختن خون مردم بی‌گناه ایران سهیم است، به عنوان «گنجینه و حامل میراث ناملموس ایران» انتخاب و معرفی کرده است.
این معرفی یعنی؛ الگو‌دهی و بزرگداشت ماهیت و اقدامات کثیف یک فرد! آیا جز این است؟ آیا شایسته است که از فردی با کارنامه‌ای سیاه «نخبه و الگو» بسازیم و تلاش کنیم که جامعه به او احترام بگذارد؟
به همین دلیل است که می‌توان گفت؛ اقدام سازمان میراث فرهنگی، کاملا مصداق عناد ورزی با دین اسلام، انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی ، مردم ایران و کشور ایران است.
در چنین حالتی باید ماهیت عاملانِ انتخاب و معرفی عنصر ملحد و منافق، هدف بررسی قرار گیرد. آیا عاملان، آگاهانه دست به انتخاب یاد شده، زده‌اند؟ آیا آنان بخشی از پروژه نفوذ نیستند؟
نفوذ چگونه اتفاق می‌افتد؟ بی‌شک انتخاب امثال دریابندری‌ها در عرصه فرهنگ، نشانه‌هایی از نفوذ است. این نفوذ لزوما از مجرای دستگاههای جاسوسی نیست. نفوذ عناصر صرفا لاقید در عرصه‌های فکری و اجرایی نظام دینی هم، خود ازمصادیق نفوذ است!